(۱)
مشت می کوبم بر در،
پنجه می سایم بر پنجره ها،
من دچار خفقانم، خفقان!
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم:
-آی…..!
با شما هستم!
این درها را باز کنید…!
من، به دنبال فضایی می گردم،
لب بامی،
سر کوهی،
دل صحرایی…،
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه…
می خواهم فریاد بلندی بکشم،
که صدایم به شما هم برسد!
من، به فریاد،
همانند کسی
که نیازی به تنفس دارد،
مشت می کوبد بر در،
پنجه می ساید بر پنجره ها،
محتاجم!
من هوارم را سر خواهم داد!
چاره درد مرا باید این داد کند!
از شما،
«خفته ی چند»،
چه کسی می آید با من فریاد کند؟
(۲)
شرم تان باد ای خداوندان قدرت،
بس کنید!
بس کنید از این همه ظلم و قساوت
بس کنید!
ای نگهبانانِ آزادی!
نگهدارانِ صلح!
ای جهان را لطف تان تا قَعرِ دوزخ رهنمون،
سربِ داغ است این که می بارید بر دلهایِ مردم،
سرب داغ!
موجِ خون است این، که می رانید بر آن کشتیِ
خودکامگی را
موج خون!
گرنه کورید و نه کر،
گر مسلسل های تان یک لحظه ساکت می شوند،
بشنوید و بنگرید:
بشنوید این وایِ مادرهای جان آزرده است،
کاندرین شب هایِ وحشت، سوگواری می کنند!
بشنوید این بانگِ فرزندانِ مادر مرده است؛
کز ستم هایِ شما هر گوشه زاری می کنند.
بنگرید این کشتزاران را که مزدوران تان
روز وشب با خونِ مردم ،آبیاری می کنند.
بنگرید این خلق عالم را که دندان بر جگر،
بیدادتان را، بردباری می کنند!
دست ها از دستِ تان ای سنگْ چشمان! بر خداست!
گرچه می دانم
آنچه بیداری ندارد،
خوابِ مرگ بی گناهان است و وجدان شماست!
با تمام اشکهایم ،باز، – نومیدانه – خواهش می کنم:
بس کنید!
بس کنید!
فکر مادرهایِ دلواپس کنید
رحم بر این غنچه هایِ نازکِ نورس کنید!
بس کنید!
(۳)
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
تفنگ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبان دل، دلی لبریز مهر تو
تو ای با دوستی دشمن
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو، سخن، شاید
شاید فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید
برادر گرکه می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید
تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه، غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلتانی؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را – برادر جان – به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست
اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار
منبع عکس: وب سایت فریدون مشیری
موسیقی متن پادکست: George Frideric Handel - Sarabande
سلام
من از طریق وبلاگ آقای مهدی فرجی با این سایت آشنا شدم و در مدت چند روز گذشته، تونستم همه رو دانلود کنم و بیشتر وقتم رو با شعرهای زیبا و شعر خوانی دلنشین شما گذروندم و خیلی لذت بردم و فکر میکنم از این به بعد هم وقت زیادی رو با این سایت خواهم بود
از شما صمیمانه تشکر میکنم
یه پیشنهاد هم براتون دارم من در خراسان زندگی میکنم و همشهری و یکی از علاقه مندان استاد محمد قهرمان هستم. اگه شعر های استاد رو بخونید، یکی از قشنگترین آرزوهای من رو برآورده کردید.
بازم ممنونم
ممنون از لطف شما. شعرهای محمد قهرمان را می توانید انتخاب کرده و برای ما ارسال کنید.
سلام
خانم کشفی از کار های زیبا تون ممنونم. یه پیشنهاد دارم . یک انتقاد. اول انتقاد: هر سه شعری که از این شاعر انتخاب کردین جهت خاصی دارند. بدون در نظر گرفتن شرایط روحی و … جامعه خودتان را مخاطبی در نظر بگیرید که دارد با این شاعر آشنا می شود چه برداشتی دارید؟ فریدون همان شاعری است که شکوه شعر هایش را در عاشقانه های بی ریایش می توان جست: بی تو مهتاب… آخرین جرعه… و شعر های دیگر. من فکر می کنم ان فریدون هم دوست داشتنی است. حیف است که فقط شعرهای انتقادی اش را مطرح کنیم.
و پیشنهاد: موسیقی های بسیار عالی انتخاب می کنید کاش می شد در حد یک جمله ذکر منبع می کردید. چون خیلی ها هستند که مثل من دوست دارند شناسنامه موسیقی متن را هم بدانند.
ممنون.
ممنون بابت نظرهای صادقانه شما. در مورد موسیقی، اطلاعات کمی مانند نام آهنگ ساز و نام موسیقی در بالای هر پُست پادکست نوشته می شود. چه اطلاعات مختصر دیگری مد نظر شما هست؟
در مورد انتخاب شعرها باید بگوییم ، گاهی انتخاب بر اساس شرایط زمانی و مناسبت ها صورت می گیرد. گاهی هم لازم است نه آن دیدگاهی که بیشتر خواننده ها با آن آشنا هستند و بلکه جنبه ی دیگری از شاعر را معرفی کرد. فریدون مشیری خود نیز گاهی گلایه داشت از اینکه چرا همه به طور مثال او را تنها با شعر عاشقانه ی کوچه می شناسند ونه دیگر شعرها (نقل به مضمون). هرچند تلاش داریم که انتخاب شاعر و شعرها پوشش دهنده اکثر سلیقه ها باشد، حقیقت این است که انتخاب ها ناگزیر نتیجه ی سلیقه ی گروه پادکست سرایه هستند. شنوندگانی که برای ما شعر ارسال می کند در واقع به ما کمک می کنند که طیف گسترده تری از سلیقه ها را پوشش دهیم.
سلام
ایمیل برایتان فرستادم . با وسواس فراوان ۱۵ غزل از شاعری جوان از ایران برگزیده ام – منتظر شنیدن کارها میمانم – خدانگه دار . ممنونم از حرکت بسیار زیبایتان – نوروزتان خوش
سلام
۱- دستتون درد نکنه در مورد موسیقی متن بی دقتی از من بود.
۲- هنوز هم تو دلمه که از عاشقانه های فریدون نگفتین.
۳- منتظر کارای بعدیتون هستم، داره دیر میشه ها… عمر ما را مهات امروز و فردای شما نیست.
ممنون
سلام خسته نباشید . میخواستم بپرسم چه جوری میتونیم اشعار درخواستیمون رو برای پادکست بفرستیم؟
سلام، صفحه درباره پادکست سرایه را مطالعه کنید لطفن
درود بر شما خانم کشفی
من حمید نوروزی هستم مجری برنامه های تلویزیونی در استان لرستان و چیزی نزدیک به ۱۲ سال سابقه کار حرفه ای دارم و بعنوان تهیه کننده برنامه های هنری از جمله برگزاری کنسرت برای هنرمندای شهرم هستم.امروز بصورت تصادفی تو اینتذنت داشتم دنبال مطلب در مورد شعر و موسیقی برای کنسرت جدیدمون میگشتم که پادکست شما برخورد کردم.خیلی خیلی خوشم اومد از کارتون و واقعاً کمبود همچین فضایی برای شعر و موسیقی فارسی حس میشد.بهتون خسته نباشید میگم.اگه حمل بر خودستایی نباشه بنده حقیر توی این سالها در امر دکلمه و نریشن تجربیاتی دارم که خوشحال میشم بتونیم همکاری داشته باشیم و تو این حرکت فرهنگی گام مثبتی بردارم.همچنین خوشحال میشم که از شعراتون برای اجراهام استفاده کنم.
با آرزوی موفقیت برای شما
حمید نوروزی
بسیار زیبا بود.