پادکست شعر سرایه ۴۰- دکلمه شعرهایی از راضیه ایمانی

Bookmark and Share 23 می 2011
    Balatarin                

پادکست شعر سرایه ۴۰- دکلمه شعرهایی از راضیه ایمانی نام شاعر: راضیه ایمانی
وب سایت: http://divarha.persianblog.ir
کتاب: -




(۱)
دل‌گرمم
به صداهای مبهمی از گریه و خنده
که گاه از آن‌طرف دیوار شنیده می‌شود
وگاه می‌اندیشم
شاید تمام بودنم
در همین صداهای مبهم خلاصه شود
خلاصه می‌شود بودنم
در لبخندی کوتاه
بدون آنکه نگاهم کنی!
یا در سر تکان دادنی ناخودآگاه
بدون آنکه شنیده باشی‌اَم!
من همین لحظه ها را
همین ثانیه‌های کوچک زیبا را
دانه دانه
بر گردنم می‌آویزم
و شادی‌های کودکانه‌ام را
ذره ذره
در کاسهء لعابی چشمانت می‌ریزم
دل‌گرمم کن!
به ملاقاتی در هفته‌هایی دیر
به صدایی مبهم
از آن‌طرف دیوار
و به لبخندی کوتاه
که قرار است به گردنم بیاویزی !!

(۲)
می‌کند یک بهانه خوشحالم؛ هرچه باشد، بهانه‌ای تنها
بیتی از یک ترانه شیرین، نتی از عاشقانه ای حتی
می توانم شنا کنم دیگر در خم رودخانه‌ای آرام
هم‌صدا با تمام ماهی‌ها؛ هم‌جهت با هزار و یک دریا
می گذارم که نور بی‌پروا وارد خانه‌ام شود هر روز
می زنم پشت گوش پنجره‌ها طره‌ی پرده‌های خلوت را
خلوتی که خودم بنا کردم روی این سنگ‌های لغزنده
روی تاری تنیده از حسرت روی بندی جویده از رؤیا
دیگر از آن عذاب وجدان‌ها خبری نیست خوب من خوش باش!
دستمالی بیار پاک کنم! کلّ آیینه‌های دنیا را
من نمی‌ترسم از خودم دیگر توی تنهاییِ هزار گِره
باز هم دوست می شوم با تو؛ با خودم مهربان‌ترم حالا
می‌نشید میان رگ‌هایم خلسه ی دلپذیر و آرامی
سایه‌گاه عزیز دستانی می کشاند مرا به فرداها
مگر عقلم پریده باشد تا دست از زندگی بشویم من!
بعد جنگی که با خودم کردم؛ تو برایم غنیمتی   دنیا!

(۳)
واژه از این جسورتر می خواست؛ که برایش لب و دهن بشوم
چادرٍ شب سَرم کُنم هر صبح! که رضایت دهم کفن بشوم
واژه می گفت دربه در باش و در پناه خودم بمان عمری
واژه می خواست جان به لب کُنَدم؛ واژه می خواست ریشه کن بشوم
من خودم را به باد می دادم تا دلم لحظه ای خنک بشود
واژه هیزم به دامنم می ریخت تا که از جنس اهرمن بشوم
چنگ می زد دلم به دیوارش سعدِ سلمان شدم که بگریزم
آسمان در تراکمی سنگین؛ ماه بودم که شب شکن بشوم
واژه ها می دهند آزارم، واژه ها می برند بر “دار”م
پیچ و خم پیش پام می ریزند که به ناچار؛ اهل فن! بشوم
صبر کردم به جای هر که نمانْد؛ پا به پا کردم و نرفتم باز
سر به زیرند کودکان دلم؛ وقتِ بازی نشد که “من” بشوم
سایه می زد به چشم من خورشید؛ سُرمه از گوشه اش سیاهی زد
روز و شب در کنار هم خفتند، اشک آمد که خوب «زن» بشوم
کاشکی بشکفد بهاری دیر؛ از دل این خزان صد رنگی
پابه ماهند مادران زمین! کاش تا باتو هم وطن بشوم

(۴)
گم کرده ام خیال تو را شاید، در نقش های رنگی ایوان ها
پشت سکوت اُرسی این خانه، زیر خَم توالی دالان ها
این انعکاس صورت ماه توست، در موج های ریز خیال من
حوضی پر از ترانه تنهایی در امتداد بارش باران ها
در هفت توی خاطره های خود یاد تو را قدم زده ام هربار
می آمدی؛به روی تو وا می شد لبخند بی تکلف گلدان ها
وقتی که پر کنی شب شعرم را از آفتاب گرم تماشایت
شعر گل و شکوفه و باران را، می خوانی از تمامی دیوان ها
در حجره های قالی و ابریشم، در کوچه های خاکیِ تودرتو
می شد پر از بهانه رفتن بود؛ در اشتیاق گنگ خیابان ها
*
حالا اگر که حال و هوایت را با عطر خوب جاده بیامیزی
تکرار می شود به همین زودی؛ شبهای پر ستاره کاشان ها

***
پی نوشت: متشکریم از شاعرعزیز راضیه ایمانی برای ارسال شعرها.


منبع عکس: ‍ ‍وبلاگ شاعر
موسیقی متن پادکست: Beethoven-Moonlight sonata

۲۷ دیدگاه

  1. راضیه گفت:

    سلام.
    سپید اولو همیشه دوست داشتم زمزمه وار خونده بشه …ممنونم که اینکارو کردی…
    روزت هم مبارک!

  2. آرزو گفت:

    سلام عزیز دل
    نمی دونی وقتی دیدم و شنیدم که برای بار دیگر خواندی. چقدر خوشحال شدم. عالی بود مثل همیشه. مثل همیشه موفق باشی

  3. رحمان گفت:

    با سلام و آرزوی موفقیت بهروزی برای شما چند هفته غیبت داشتید و دلمان برایتان تنگ شده بود چرا که در این قحطی عواطف انسانی هر از گاهی باشنیدن صدای دلنشین وزیبا و تاثیرگذار شما لحظات بسیار شیرین وروحبخش را تجربه میکنیم
    پاینده باشید

  4. با سلام
    ممنون از وقتی که صرف میکنین و زحمتی که میکشین
    خسته نباشین
    به قول خراسانی ها “دستتون درست”
    این بار من ۹۹۹ بار سر زدم و هر بار با پست قبلی مواجه میشدم
    لطفا اینقدر منتظرمون نزارین

    • سرایه گفت:

      متاسفیم از انتظاری که پیش آمد. ما هم مثل شما درگیر جریان عادی زندگی هستیم. در کنار کار و زندگی شخصی مان وقتی را برای پادکست کنار گذاشته ایم اما گاهی تلاطم اتفاق های پیش آمده امکان با شما بودن را از ما می گیرد. امید که زندگی همه ما دور از تلاطم و تکان های سخت باشد.

  5. سعید گفت:

    سلام
    کسی که کاری انجام می ده بار اول و دوم دستت درد نکنه میگن. بار سوم و چهارم دیگه هیچی نمی گن. بعد یه مدت اگه انجام نده میگن چرا وظیفت رو درست انجام نمی دی؟؟؟ میدونید شاید حق دارن؟
    من که فکر می کنم حق دارم. چون اهلی شده ام.
    دستتون درد نکنه.

    • سرایه گفت:

      خوشحالیم که پادکست سرایه شنونده های پیگیری مثل شما دارد اما با نظر شما در مورد توقع داشتن موافق نیستیم. غیر از این است که حتی کسی اگر اهلی چیزی یا کسی شود، قدرش را بهتر می داند و محبتش را بیشتر می کند؟ :)

  6. سعید گفت:

    کار خوبی رو انجام می دیدو خصوصا تو حوزه ادبیات.
    می دونم که این کار سختی های خودش رو داره. امیدوارم یه روزی بتونم در حد توان خودم به شما کمک کنم.
    موفق باشید

    • سرایه گفت:

      ممنون دوست عزیز. حتمن کمک شما باعث خوشحالی ما می شود. با ما از طریق ایمیل در تماس باشید.

  7. امیر گفت:

    شرمنده اینو میگم
    ولی اصلا شعر خوندن بلد نیستید

    • سرایه گفت:

      دشمنتان شرمنده. سلیقه ها متفاوت است. اما به کار بردن کلمه “اصلن” مناسب نیست. شعر خواندن بلد هست پریا اما ظاهرن به سلیقه شما سازگار نیست و به سلیقه خیلی های دیگر هست.

  8. بهار ایرانی گفت:

    سلام ممنون از برنامه های خوبتان. نمی شه از آقای بابک مینا هم شعر بخونین؟

    • سرایه گفت:

      حتمن. ممنون می شویم که از ایشان برای ما شعرهای انتخابی خودتان را ارسال کنید

  9. رحمان گفت:

    با سلام بیش از دو هفته از شروع مجدد برنامه گذشت ولی باز هم صدای گرم پر احساس سرکار خانم کشفی عزیز را نشنیدیم و همچنان حسرت بر دلمان ماند صدایی که کاملا میتوان غم غربت را در غالب آوایی دلنشین با تمام وجود در واژه واژه های آن لمس نموده و عتش درون را تا حدود زیادی سیراب نمود . پس لطفا بیش از این مارا منتظر نگذارید
    با تشکر وسپاس .

    • سرایه گفت:

      شنونده عزیز! همانطور که اعلام شده برنامه های پادکست هر دوهفته یکبار دوشنبه ها منتشر می شود. امروز هم طبق قرار قبلی برنامه ۴۱ ام پادکست با شعرهایی از امان پویامک شاعر افغان به دستتان خواهد رسید. متاسفانه اعلام کردن ساعت دقیق انتشار برنامه ها فعلن برای ما میسر نیست. در ضمن متشکریم از لطفی که به پادکست ما دارید فقط از این نکته نتوانستم بگذرم که من -پریا کشفی- به هیچ عنوان نه به غم غربت اعتقاد دارم و نه گرفتار آن شده ام متاسفم که با شنیدن پادکست چنین حسی به شما منتقل شده. شکر که روزهای دور از وطن ام با شادی صدچندانی از روزهای پیش ام می گذرد. همه جا زمین خداست و هر آسمانی آسمان خدا. هرکجا دل آدم خوش باشد، خانه آدم می شود. امیدوارم شما هم هرجا هستید شاد و پیروز باشید رحمان عزیز.

  10. آشنا گفت:

    با سلام ،من تازه با سایت جالبتون آشنا شدم،کارتون جدیدو قشنگه
    فقط یه پیشنهاد داشتم،فکر نمی کنید اگر یه آقا هم شعرهارو بخونه برای مخاطبای خانم جذابتر باشه

    • سرایه گفت:

      درود بر شما. خوشحالیم که شما هم به جمع شنونده های ما اضافه شدید و امیدواریم از برنامه های پادکست لذت ببرید. ممنون از نظر شما. حقیقتن این موضوع به ذهن ما نرسیده بود. در حال حاضر متاسفانه چنین امکانی وجود ندارد اما امیدواریم در آینده امکان تنوع در برنامه ها از این لحاظ بوجود بیاید. شاد و پیروز باشید.

  11. سلام کارتون عالیه.جای شعرهای مرتضی آخرتی و علی اصغر داوری از بهترین غزلسراهای ایرانی و همچنین خودم!!تو پادکست خالیه.برقرار باشید

    • سرایه گفت:

      ممنون از شما سعید عزیز، می توانید غزل های انتخابی از خودتان ویا دیگر شاعران را برای ما ایمیل بزنید.

  12. آدرس ایمیل تون چیه؟لطفا برام بفرستید…ممنون

  13. رهگذر گفت:

    سلام خانوم کشفی ازتون خواهش می کنم که شعرهایی از آقای محمد سعید شاد رو بخونید
    شعرهای ایشون فوق العاده هستند و دوست دارم این شعرها رو بایک خوانش زیبا توسط شما داشته باشم

    ممنون

  14. ناشناس گفت:

    سلام
    بله ازآقای شادهم بخونید چون واقعا اشعارشون بی نظیره.
    اما من چطورمیتونم بشنومشون؟

  15. سلام تبریک میگم هم به شما که هارمونی از زیبایی هستیدوهم به خانم ایمانی ودغدغه های پاکشان
    شاد وشجاع وشریف باشید

  16. لیلا گفت:

    سلام
    جای تبریک و تحسین داره
    من دیر به اینجا اومدم
    ولی لذت بردم
    چون خود من هم عاشق دکلمه شعرم…
    ا

دیدگاهتان را بنویسید