پادکست شعر سرایه ۴۳- دکلمه شعرهایی از سهراب رحیمی

Bookmark and Share 11 جولای 2011
    Balatarin                

پادکست شعر سرایه ۴۳- دکلمه شعرهایی از سهراب رحیمی نام شاعر: سهراب رحیمی
وب سایت: http://sahneha.wordpress.com
کتاب: خانه ی خوابها (۱۳۷۳) ، هسته های فاسد زمان (۱۳۷۴)، مرهم سپید (۱۳۷۸)، نامه ای برای تو (۱۳۸۴)، رسم هندسی مالیخولیا (۱۳۹۰)



‫(۱)‬
دلی در کویر می تپد
تنهایی ام را
بر ته مانده ی فرسوده ی خاطره ها
می نویسم
تنم
بی صدا
در باران
گسیخته می شود
درخت رویا
بی برگ است و
خواب من از بهت شاخه ها پر است

(۲)‬
گذشتم از گودال روز و گول هرزه‌گردی‌های بی‌دوا
از خیال قافیه و خواب زمین و خراب فصل ها گذشتم
پنهان بودی در پشت زاویه های نهان خیال
دشت در دشت در دشت درندشت
تمام شب های من در هراس و هجوم سایه ها گذشت
صدای تو را نزدیک دست‌های خودم می خواستم بگیرم
لرزیدم لرزه بر اندامم نشست سکوت شدم در هراس
دست‌های تو را نزدیک اشک‌های خودم می خواستم بگیرم
شکستم از درون پاشیدم و پخش شدم بر جدار درد
اشک‌های تو را می خواستم بگریم لب‌های تو را می‌خواستم بخندم
نه دیدمت در خواب نه در خیال
شکستم با سکوتی که در دهانم فریاد بود بی صدا

(۳)
از انعکاس نور شمع در شیب تپه‌ها
دریاچه  و کوه ساخته می‌شود
چیزهایی به شکل مواد اولیّه
برای یک داستان
شروع می‌کنم به مخلوط کردن شورش
با هوس‌ها و لهجه‌ها
طعم هرج و مرج را با جنون عصبانیت؛ مخلوط می‌کنم
خودم را از سیاست‌های خارجی پرتاب می‌کنم
نزدیکتر از صدای متراکمی از تحولات بیداری
علامتی از خسته‌گی و نشأه‌گی‌ی قرص‌ها
کتاب را باز می‌کنم و تابستان را بو می‌کشم
پنجره را باز می‌کنم
سرما را در سینه حبس می‌کنم
زبان رسمی‌ی ما،  نشانه‌هایی‌ست در حدود رویاها
جنون عصبانی که  ناگهان، سمبول‌ها را به خدمت نظم روز درمی‌آورد
تا ما مودبانه زندانی شویم
تا حس آزادی بزرگترین شعار تبلیغاتی‌مان باشد
بیوگرافی‌ی گوزن را باور کم یا صرف و نحو قافیه را
افسوس که تنهایی؛ صدای چراغ‌هایمان را پوشانده است
از سرنوشتمان اطلاعی در دست نیست
و آخرین خبر به نقطه‌ی نامعلومی؛ گریخته است

(۴)
روی باد می نویسم
از زبانِ برگ ها
از زبانِ شاخه ها
موهات مُنعکس می شود
در گُذرگاهِ یاد
و عَطرِ نَفَس هات
می چکد
بَر بالِ ثانیه
گردشِ پاشنه
بَر صفحه کوچه
و مَحوِجای پا
پیچشِ کارد
در بُشقاب
و شکستنِ مِه
در قاب
نَقشِ قلب
در عُمقِ تنهایی
سنگ می شود بَر بالِ کَهکَشان

(۵)
در آسمانِ بهار
ماه
از لبخندِ خود پُر است
بر سکوت تاریک
پنجره ها آینه می شوند
تلفن در انتظار زنگِ هیچکس نیست
کلمات
به تردید می افتند و
می افتند
و بر می خیزند و باز
می افتند
کشو
از خاطره سنگین است
و شب
پُل می زند

***
پی نوشت: متشکریم از شاعر عزیز سهراب رحیمی که شعرهای خود را برای ما ارسال کردند.


منبع عکس: ‍ ‍وب سایت فرهیختگان
موسیقی متن پادکست: Viviana Guzman-Wakening

۷ دیدگاه

  1. سعید گفت:

    سلام
    دستتون درد نکنه.

  2. شنونده گفت:

    با سلام
    من آدم متخصصی نیستم ولی این پیشنهاد وانتقاد رو از رو تجربه های شنوندگیم میدم تا شاید به بهتر شدن کمک کنه ;)

    اگه فاصله بین دو قطعه شعر رو زیاد کنین خیلی بهتر میشه یعنی مکثی که تو این فاصله به وجود میاد به شنونده فرصت فکر کردن بیشتر به شعر و مزه مزه کردن محتواش میده البته با همراهی موسیقی متناسب .بنظر وقتی شعرها تو حجم زیاد وبخصوص با محتوی نسبتا ناهمگون ارائه میشه نیاز به این فاصله گذاری بیشتر احساس میشه.

    دوم اینکه راجع به انتخاب نوع موسیقی وتنظیم آن: موسیقی این کارتون با شعر های سهراب رحیمی بنظر زیاد متناسب نیست چون از نظر من شعرهای رحیمی محتوای عرفانی نداره حال اینکه موزیکی که انتخاب شده شرقی وبا محتوای کاملاعرفانیه وی مورد دیگه اینکه من شخصا ی جاهایی که میخواستم روکلام گوینده تمرکز کنم صدای تک ساز فلوت نمیذاشت هی میگفت بیا من وگوش کن ;)موسیقی که انتخاب میشه ی موسیقی متنه یعنی موسیقی که به ارائه متن شما باید کمک بیشتری کنه نه اینکه تمرکز شنونده رو از متنی که خونده میشه بگیره تو پادکست قبلی این اتفاق نیفتاده شاید ی دلیلش اینه که ی ارکست سنفونی از باخه نه ی تک ساز و دوم اینکه موسیقی به عنوان ی پس زمینه شنیده میشه وبیشتر در خدمت متنه تا اینکه بقول معروف بیاد ساز خودش رو بزنه.

  3. شنونده گفت:

    مرسی ازشما

  4. Minou گفت:

    خیلی زیبا بود و صدای تو آرامش را به لحظه هایم می دهد.

  5. بهار ایرانی گفت:

    خیلی قشنگ بود خانم پریا هم شعرا م دکلمه ی شما. خسته نباشید.

  6. sohrab Rahimi گفت:

    خانم کشفی گرامی‌ ! واقعا خسته نباشید ! بسیار عالی‌ بود !

دیدگاهتان را بنویسید