(۱)
بی تابانه در انتظار توام
غریقی خاموش
در کولاک زمستان.
فانوس های دور سوسو می زنند
بی آن که مرا ببینند
آوازهای دور به گوش می رسند
بی آن که مرا بشنوند.
من نه غزالی زخم خورده ام
نه ماهی تنگی گم کرده راه
نهنگی توفان زادم
که ساحل بر من تنگ است. –
آن جا که تو خفته یی
شنزاری داغ
که قلب من است
(۲)
ماجرای مرا پایانی نبود
در تمام اتاق ها
خیال های تو پرپر زنان می رفتند و می آمدند
و پرندگانی
بال های تو را می چیدند و به خود می بستند
که فریبم دهند
موسی
در آتش تکه های عصایش می سوخت
بع بع گوسفندانی گریان
در فراق شبان گمشده
در اتاقم می پیچید
و من تکه تکه
فراموش می شدم.
بوی پیراهنت چون برف بهاری تمام اتاق ها را سفید کرده بود
عقربه ها
مثل دو تیغه ی الماس
بر مچ دستم برق می زدند
و زمین
به قطره اشک درشتی معلق می مانست.
ماجرای مرا پایانی نبود
اگر عطر تو از صندلی بر نمی خواست
دستم را نمی گرفت و
به خیابانم نمی برد.
(۳)
می خواستم ترانه یی باشم
که بچه های دبستانی از بر کنند
دریا که می شنود
توفان اش را پشت اش پنهان کن
و برگ های علف
نت های به هم خوردن شان را
از روی صدای من بنویسند.
می خواستم ترانه یی باشم
که چشمه زمزمه ام کند
آبشار
با سنج و دهل بخواند.
اما ترانه ی غمگینم
و دریا، غروب
بچه هایش را جمع می کند که صدایم را نشنوند.
نت هایم را تمام نکرده
چرا
رهایم کردی.
(۴)
تو آب شده ای
در اندوه اسبها
دلتنگی دره ها
قطرات شبنم،
مه نمی گذارد که ببینمت.
شانه به سر تاجش را به زمین می گذارد
که تو شهبانوی کوهستانها شوی
کفشدوزک ها خالهای سیاهشان را
برای گردنبند تو در بارانها رها می کنند
قوچها برای تو با درخت صنوبر می جنگند
مه نمی گذارد که ببینمت.
تو هستی و نیستی
خالق امروز من!
تو هستی و نیستی
از سرانگشتهایم پهلو می گیرند بر صفحه کاغذ
و گواه می آورند
سوره های سپید را
از دریای مه.
(۵)
چه می گذرد در دلم
که عطر آهن تفته از کلماتم ریخته است
چه می گذرد در خیالم
که قلقل نور از رگهایم به گوش می رسد
چه می گذرد در سرم
که جر جر طوفان بند شده در گلویم می لرزد
سراسر نامها را گشته ام
و نام تو را پنهان کرده ام
می دانم شبی تاریک در پی است
و من به چراغ نامت محتاجم
طوفانهایی سر چهارراه ایستاده اند و
انتظار مرا می کشند
و من به زورق نامت محتاجم.
آفتاب را سمت خانه تو گیج کرده ام
گل آفتاب گردان ونگوگ!
حضور تو چون شمعی ته دره کافی است
که مثل پلنگی به دامن زندگی در افتم
قرص ماه حل شده در آسمان!
چه می گذرد در کتابم
که درختان بریده بر می خیزند
کاغذ می شوند
تا از تو سخن بگویم.
چه می گذرد در سرم
که در نوک پا قدم بر می دارند، ببر و خدا
در خیالم.
(۶)
نه، نمیتوانم فراموشت کنم
زخمهای من، بیحضور تو از تسکین سر باز میزنند
بالهای من
تکهتکه فرو میریزند
برههای مسیح را میبینم که به دنبالم میدوند
و نشان فلوت تو را میپرسند
نه، نمیتوانم فراموشت کنم
خیابانها بیحضور تو راههای آشکار جهنماند
تو پرندهیی معصومی
که راهش را
در باغ حیاط زندانی گم کرده است
تک صورتی ازلی، بر رخسار تمام پیامبرانی
باد تشنهی تابستانی
که گندمزاران رسیده در قدوم تو خم میشوند
آشیانهی رودی از برف
که از قلههای بهار فرو میریزد
نه
نمیتوانم
نمیخواهم که فراموشت کنم
تپههای خشکیده
از پلههای تو بالا میآیند
تا به بوی نفسهای تو درمان شوند و به کوهستان بازگردند
ماه هزار ساله دستنوشتهی آخرش را برای تو میفرستد
تا تصحیحش کند
نه، نمیتوانم فراموشت کنم
قزلآلایی عصیانگری که به چشمهی خود باز میرود
خونین شده در رودها که به جانب دریا روان است
***
پی نوشت ۱: شعرها از کتاب “پنجاه و سه ترانه عاشقانه” انتخاب شده اند.
پی نوشت ۲: با تشکر از مهرداد شهابی که این کتاب را در اختیار ما قرار دادند.
منبع عکس: ویکی پدیا فارسی
موسیقی متن پادکست: Nigel Kennedy - The Doors Concerto - Love Street
بسیار عالی . ممنون
چرا اینقدر طول کشید تا پادکست جدید رو بذارید؟
ممنون خیلی خوب بود.
حضراتی که به تاثیر دعا می بالند
هیچ گفتند که این قوم چرا می نالند
یا اگر کعبه ترک خورد چه باید بکنیم
قبله را باد اگربرد چه باید بکنیم
جای شیطان و خداوند عوض شد چه کنیم
قبله را باد اگر برد چه باید بکنیم
ممنون از سایت و پادکست های زیباتون.
ممنون از کارهای قشنگتان. امکانش هست فایل صوتی موسیقی ها رو هم بذارین؟
شنونده عزیز! به علت کپی رایت، امکان انتشار فایل های موسیقی در این سایت وجود ندارد.
از کارهایی زیبایی شما بسیار سپاسگزارم
امیدوارم موفقیت هر روزه شما از شاهد باشیم
پیروز باشید
از کارهایی زیبای و ارزشمند شما بسیار سپاسگزارم
امیدوارم موفقیت هر روزه شما از شاهد باشیم
پیروز باشید