پادکست شعر سرایه ۴۲- دکلمه شعرهایی از پروین اعتصامی

Bookmark and Share 27 ژوئن 2011
    Balatarin                

پادکست شعر سرایه ۴۲- دکلمه شعرهایی از پروین اعتصامی نام شاعر: پروین اعتصامی
وب سایت: http://fa.wikipedia.org/wiki/پروین_اعتصامی
کتاب: دیوان اشعار



(۱)
شنیده‌اید که آسایش بزرگان چیست:
برای خاطر بیچارگان نیاسودن
به کاخ دهر که آلایش است بنیادش
مقیم گشتن و دامان خود نیالودن
همی ز عادت و کردار زشت کم کردن
هماره بر صفت و خوی نیک افزودن
ز بهر بیهده، از راستی بری نشدن
برای خدمت تن، روح را نفرسودن
برون شدن ز خرابات زندگی هشیار
ز خود نرفتن و پیمانه‌ای نپیمودن
رهی که گمرهیش در پی است نسپردن
دریکه فتنه‌اش اندر پس است نگشودن

(۲)
ترسم که تا سیه شب هجران سحر شود
جان به لب رسیده‌ام از تن به در شود
گریم ز درد و یار جفا بیش‌تر کند
نالم ز رنج و ناله من بی‌اثر شود
در خون خویش بال و پر آهسته می‌زنم
کز خون مباد دامن صیاد تر شود
زان عارض چو آتش و زان خال چون سپند
هر لحظه آتش دل من بیش‌تر شود
در بحر عشق چاره میسر نشد مرا
هنگام آن رسید که آبم به سر شود
گم گشته‌ام، روم زکه جویم سراغ خویش
از خود که دیده‌ای که چو من بی‌خبر شود؟
رفتی زدست و رهرو کوی بلا شدی
ای نو سفر دلم، سفرت بی خطر شود؟
قصد کمان ابروی تو گر هلاک ماست
تیر آن چنان بزن که به دل کارگر شود
میرم بدان امید که بر من گذر کنی
روزی اگر گذارت از این رهگذر شود
یک‌سو کن از رخ، آن سر زلف دراز را
بگذار تا که قصّه‌ی ما مختصر شود
از ترک‌تازی‌ی مگسی ای شکرفروش
شَکّر سِتان حسن تو کی بی‌شکر شود
می خور غم نیامده فردا چه می خوری
هرچ آن شود به حکم قضا و قدر شود
خیز ای پسر که مادر ایام را بسی
باید درنگ تا پسری چون پدر شود
بسیار روزگار کند صبر باغبان
تا خرد شاخکی، شجری بارور شود
چندین هزار سال خورد کوه خون دل
تا سنگ ریزه‌یی به درون‌اش گهر شود
فرصت شمار عمر که این مرغ نیک‌فال
ناگه ز سنگ حادثه بی‌بال و پر شود
اکنون بکوش کین ره بی‌اعتبار را
آسوده بسپری چه زمان سفر شود
در آستان عاطفت پیر می فروش
ای بس گدا که خسرو زرین کمر شود
خشتی ز سقف میکده هرگز نیوفتد
گر صدهزار صومعه زیر و زبر شود
مگذار بر تو شب‌رو گیتی فسون دمد
مپسند شاخ زنگی‌ات بی ثمر شود
از تیشه و تبر شنود ماجرای خویش
فرجام آن درخت که بی برگ و بر شود
مفتون چنان مشو که درین تیره خاکدان
قدر تو پست و چشم تو کوته نظر شود
ایام عمر و موسم گل پنج روزه است
گل از دمی و عمر ز خوابی هدر شود
«پروین» چو روزگار کسی را نشانه کرد
بی حاصل است کوه گر آن‌جا سپر شود

(۳)
هفته‌ها کردیم ماه و سال‌ها کردیم پار
نور بودیم و شدیم از کار ناهنجار نار
یافتیم ار یک گهر، هم‌سنگ شد با صد خزف
داشتیم ار یک هنر، بودش قرین هفتاد عار
گاه سلخ و غره بشمردیم و گاهی روز و شب
کاش می‌کردیم عمر رفته را روزی شمار
شمع جان پاک را اندر مغاک افروختیم
خانه روشن گشت، اما خانه‌ی دل ماند تار
صد حقیقت را بکشتیم از برای یک هوس
از پی یک سیب بشکستیم صدها شاخسار
دام تزویری که گستردیم بهر صید خلق
کرد ما را پای‌بند و خود شدیم آخر شکار
تا بپرد، سوزدش ایام و خاکستر کند
هر که را پروانه آسانیست پروای شرار
دام در ره نه هوی را تا نیفتادی بدام
سنگ بر سر زن هوس را تا نگشتی سنگ‌سار
نوگلی پژمرده از گلبن بخاک افتاد و گفت
خوار شد چون من هر آن‌کو هم‌نشینش بود خار
کار هستی گاه بردن شد زمانی باختن
گه بپیچانند گوشت، گه دهندت گوشوار
تا کنی محکم حصار جسم، فرسوده‌ست جان
تا بتابی نخ برای پود، پوسیده‌ست تار
سال‌ها شاگردی عُجب و هوی کردی به‌شوق
هیچ دانستی در این مکتب که بود آموزگار؟
ره نمودند و نرفتی هیچ‌گه جز راه کج
پند گفتند و نپذرفتی یکی را از هزار
جهل و حرص و خودپسندی دشمن آسایش‌اند
زینهار از دشمنان دوست صورت، زینهار
از شبانی تن مزن تا گرگ ماند ناشتا
زنده‌گانی نیک کن تا دیو گردد شرمسار
باغبان خسته چون هنگام حاصل شد غنود
میوه‌ها بردند دزدان زین درخت میوه‌دار
ما درین گل‌زار کشتیم این مبارک سرو را
تا که گردد باغبان و تا که باشد آبیار
رهنمای راه معنا جز چراغ عقل نیست
کوش، پروین، تا به تاریکی نباشی ره‌سپار
***
پی‌نوشت:‌ شعرها از صفحه‌‌ی شعر هفته نامه‌‌ی ایرانیان (گزینه‌‌ی صمصام کشفی) انتخاب شده‌اند.


منبع عکس: ‍ ‍ویکی پدیا فارسی
موسیقی متن پادکست: JS Bach - BWV 1043 - II Largo (Lara St John)

۳ دیدگاه

  1. الهه مقیم - دهلی نو گفت:

    سلام پریای عزیز

    صدایت شعر های شیرین پروین را شیرین تر کرده بود – شاد باشی

    چند ماه پیش چند شعر از شاعری از ایران فرستادم که دوست دارم با صدای شیرین شما بشنوم … موید باشید

    • سرایه گفت:

      ممنون الهه جان. لیست شعرها طولانی شده وما همه تلاش مان را می کنیم که انتظارها طولانی نشود :)

  2. بهروز گفت:

    سلام …از شعر و صدای دلنشی شما استفاده کردم.
    اگه میشه شعر نیستان مولوی رو هم بخونید ممنون میشم.

دیدگاهتان را بنویسید