پادکست شعر سرایه ۱۹- دکلمه شعرهایی از حمید مصدق

Bookmark and Share 9 آگوست 2010
    Balatarin                

پادکست شعر سرایه ۱۹- دکلمه شعرهایی از حمید مصدق نام شاعر: حمید مصدق
وب سایت: http://fa.wikipedia.org/wiki/حمید_مصدق
کتاب: درفش کاویان(۱۳۴۱) آبی، خاکستری، سیاه(۱۳۴۳) در رهگذار باد(۱۳۴۷) دو منظومه؛ شامل آبی، خاکستری، سیاه - در رهگذار باد(۱۳۴۸) از جدایی‌ها(۱۳۵۸) سال‌های صبوری(۱۳۶۹) تا رهایی؛ شامل مجموعه‌های فوق(۱۳۶۹) شیر سرخ(۱۳۷۶)




(۱)
از منظومه ی در رهگذار باد:

محبوب من بیا
تا اشتیاق بانگ تو در جان خسته ام
شور حیات برانگیزد
من غرق مستی ام
از
تابش وجود تو در جام جان چنین
سرشار هستی ام
من بازتاب صولت زیبایی توام
آیینه شکوه دلارایی توام
*
آنشب طلوع پاک تو در عمق تیرگی
دیدم اشارت صبح سپید بود.
وقتی طلیعه تو درخشید،
از پشت کوهسار توهم،
زیباترین طلوع،
زیباترین سپیده صبح امید بود.
ای سر کشیده از دل این قیر گونه شب،
بر آسمان برآی و رها کـن
زر تار گیسوان زر افشان را
همچون شهاب ها
بر بیکران سپهر
اینان زمینیان اسیرند
اینان به شب نشسته ی شبکورند
تو،
خورشید خاوری،
جان جهان ز نور تو سرشار می شود
همراه با طلوع تو ای آفتاب پاک،
در خواب رفته طالع من،
ــ این خفته سالیان –
بیدار می شود…
*
ای آیه ی مکرر آرامش!
می خواهمت هنوز،
آری هنوز هم،
دریای اضطراب
در سینه شکسته من موج می زند…

(۲)
از منظومه ی از جدایی ها

تو را صدا کردم
تو عطر بودی و نور
تو نور بودی و عطرِ گریز رنگِ خیال
درون دیده ی من ابر بود و باران
صدای سوت ترن
صوت سوگواران بود
ز پشت پرده ی باران
تو را نمی دیدم
تو را، که می رفتی
میان ماندن و
رفتن
حصار فاصله
فرسنگ های سنگی بود
غروب غمزدگی
سایه های دلتنگی
تو را صدا کردم
تو رفتی همه گل ها
تو را صدا کردند
و برگ های درختان
تو را صدا کردند
صدای برگ درختان
صدای گل ها را
سرشک دیده ی من، ناله ی تمنّا را،
نه دیدی و نه شنیدی
ترن تو را می برد
به ناکجا می برد
و من
حصار فاصله ها را
نظاره می کردم…
*
دلم برای کسی تنگ است
که آفتاب صداقت را
به میهمانی گل های باغ می آورد
و گیسوان بلندش را
به بادها می داد
و دست های سپیدش را
به آب می بخشید

دلم برای کسی تنگ است
که چشم های قشنگش را
به عمق آبی دریای واژگون می دوخت
و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند

دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم می سوخت
و مهربانی را
نثار من می کرد

دلم برای کسی تنگ است
که تا شمال ترین شمال
و در جنوب ترین جنوب
با من بود

کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
کسی …
دگر کافی ست…
*
بیا بیا برویم
به آستانه ی گل های سرخ در صحرا
و مهربانی را
ز قطره قطره باران
ز نو بیاموزیم

(۳)
از قصیده ی آبی، خاکستری، سیاه:

وای ، باران
باران ؛
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای ، باران
باران ؛
پر مرغان نگاهم را شست

خواب رؤیای فراموشی هاست
خواب را دریابم
که در آن دولت خاموشی هاست
من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم
و ندایی که به من می گوید :
“گر چه شب تاریک است
دل قوی دار، سحر نزدیک است ”

*
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا
زندگانی بخشد
چشمهای تو به من آرامش می بخشد
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی
دفتر عمر مرا
با وجود تو شکوهی دیگر
رونقی دیگر هست
می توانی تو به من
زندگانی بخشی
یا بگیری از من
آنچه را می بخشی

*
گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی می شنوی ، روی تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالازدنت را
بی قید
و تکان دادن دستت که:
مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر را که:
عجیب! عاقبت مرد ؟
افسوس
کاشکی می دیدم
من به خود می گویم:
” چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد ؟ ”
*
با من اکنون چه نشستن ها ، خاموشی ها
با تو اکنون چه فراموشی هاست
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم
خانه اش ویران باد
من اگر ما نشویم، تنهایم
تو اگر ما نشوی
خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو
مشت رسوایان را وا نکنیم
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد ؟
چه کسی با دشمن بستیزد ؟
چه کسی
پنجه در پنجه هر دشمن
در آویزد
***
شعرها از کتاب “صدای شعر امروز”  گزینش بهمن مه آبادی و احد منطقی تبریزی انتخاب شده اند.


منبع عکس: ‍ ‍بی بی سی (فارسی)
موسیقی متن پادکست: Bernward Koch - Evoking wonder

۷ دیدگاه

  1. میثم گفت:

    خوب بود توی وبلاگ هم مث فیس بوک میشد لایک زد، این کامنت رو به حساب لایک بذار :)

  2. معین گفت:

    سلام.
    دستت درد نکنه پیر شی ایشالا آخه خیلی به تحقیقم درباره استاد کمک کرد.ممنون.

  3. ماهرخ باقری وزنا گفت:

    درود بر شما! خواهشمندم اشعار اخوان بزرگ را در ارشیو دکلمه ها قرار دهید.

  4. رسول گفت:

    سلام آبجی
    خیلی ممنون ….
    برقرار باشی

  5. محمد گفت:

    عالی بود من بیشتر شبا این دکلمه رو گوش میکنم …. لطفا بازم از حمید مصدق بذارید

  6. ارزو گفت:

    ممنووونم ممنونم ممنونم

دیدگاهتان را بنویسید