(۱)
هزار بار نوشتی بیا بیا دیر است
هزار بار نوشتم که پای دل گیر است
شکست نیم نگاهت سکوت آینه را
نگاه کردن تو انتشار تصویر است
هزار بار برایت سرودهام، اما
غزل برای تو تنگ است، دست و پاگیر است
غروب فرصت خوبی برای دیدن بود
دریغ چشم تو از این کرانهها سیر است
تو با دعای توسل گذشتی از پاییز
به استخاره نشستیم ما، دگر دیر است
نه من، نه تو، نه غزل، هیچ کس مقصر نیست
گناه زردی ما روی دوش تقدیر است
(۲)
کی میرسم به لذت در خواب دیدنت
سخت است سخت از لب مردم شنیدنت
هرکس که این ستاره ی دنباله دار را
یک قرن پیش دیده زمان دمیدنت –
از مثل سیل آمدنت حرف می زند
از قطره قطره بر دل خارا چکیدنت
پروانه ها به سوختنت فکر می کنند
تک شاخ ها به در دل طوفان دویدنت
من …من ولی به سادگی ت مهربانی ات
گه گاه هم به عادت ناخن جویدنت
آخر، انار کوچک هم بازی نسیم!
دیگر رسیده است زمان رسیدنت
پایین بیا که کاسه ی دریوزگی شده است
زنبیل من به خاطر از شاخه چیدنت
یا زودتر به این زن تنها سری بزن
یا دست کم اجازه بده من به دیدنت…
(۳)
نفس نفس به درونت بکش هوایم را
و پر کن از نفست ذره ذره هایم را
نسیم باش و به بازی بگیر چون پر قو
شبانه، گیسوی بر شانه ها رهایم را
اگر همیشه مرا بیم سرنگون شدن است
تو کج گذاشته ای خشت ابتدایم را
زنی به میل خودت آفریده ای از من
خودت به هم زده ای نظم آشیانم را
فرشتگان مقرب هنوز حیرانند
تورا به سجده در آیند یا خدایم را
من اختراع توام، ثبت کن مرا که خدا
کنار رفت و پذیرفت ادعایم را
به اسم شهر تو تغییر می دهد یک روز
شناسنامه من، اسم روستایم را
شغال های بیابان تمام شب تا صبح
مدام زوزه کشیدند رد پایم را
برای آن که بدانند من ازآن توام
به بوسه مهر بزن بین شانه هایم را
(۴)
دیشب کسی مزاحم خواب شما نبود؟
آیا زنی غریبه در این کوچهها نبود؟
آن دختری که چند شب پیش دیدهاید
دمپاییاش -تو را به خدا- تا به تا نبود؟
یک چادر سیاه ِ کشی روی سر نداشت؟
سر به هوا و ساده و بیدست و پا نبود؟
یک هفته پیش گم شده آقا! و من چقدر،
گشتم ولی نشانی از او هیچجا نبود
زنبیل داشت، در صف نان ایستاده بود
یک مشت پول خُرد… نه آقا! گدا نبود!
یک خرده گیج بود ولی نه… فرار نه…
اصلن به فکر حادثه و ماجرا نبود
عکسش؟ درست شکل خودم بود…مثل من
هم اسم من و لحظهای از من جدا نبود
یک دختر دهاتی و تنها… که لهجهاش
شیرین و ساده بود… ولی مثل ما نبود
آقا! مرا دقیق ببین! این نگاه خیس…
یا این قیافه در نظرت آشنا نبود؟
…
دیشب صدای گریهی یک زن شبیه من
در پشت در مزاحم خواب شما نبود؟
(۵)
داری مرور میکنی آن زن را، آن زن و عطر پیرهنش را هم
حل میکنی درآبی چشمانت کمکم لباسهای تنش را هم
موگیر بازمیشود و موهاش روی اجاق چشم تو میریزد
زن گرم میشود و شما کم کم حس میکنید سوختنش را هم
آتش گرفته دامن زن، انگار روی مس گداخته میرقصد
آنقدر داغ میشود این کوره تا ذوب میکند بدنش را هم
مانند جیوه میشود اندامش دستان تو پیالهی لرزانیاست
بد نیست احتمال دهید این بار از توی ظرف ریختنش را هم
از کوهپایه آمده پایین تا مثل نسیم همسفرت باشد
آنقدر پابهپات میآید تا از یاد میبرد وطنش را هم
*
زن بی اجازه آمده بود از کوه، زن بی اجازه عاشق مردی بود
آن شب به کوه بازنیاوردند مردان روستا کفنش را هم
آن رقص ایلیاتی کولی وار …آن دستمال های رها در باد…
ییلاق خالی است و ایل از یاد برده است عطر پیرهنش را هم
(۶)
تو ریختی عسل ناب را به کندوها
به رنگ و بوی تو آغشته اند شب بوها
شبی به دست تو موگیر از سرم وا شد
و روی شانه ی من ریخت موج گیسوها
تو موی ریخته بر شانه را کنار زدی
و صبح سر زد از لابلای شب بوها
و ساقه ها همه از برگ ها برهنه شدند
و پیش هم که نشستند آلبالوها_
تو مثل باد شدی؛ گردباد … و می پیچید
صدای خنده ی خلخال ها، النگوها
و دستهای تو تالاب انزلی شد و …بعد،
رها شدند در آرامش تنت قوها
*
شبیه لنج رها روی ماسه هایی و باز
چقدر خاطره دارند از تو جاشوها
تو نیستی و دلم چکه چکه خون شده است
مکیده اند مرا قطره قطره زالوها
«فروغ» نیستم و بی تو خسته ام کرده ست
«جدال روز و شب فرش ها و جارو ها»
شنیده ام که به جنگل قدم گذاشته ای
پلنگ وحشی من! خوش به حال آهوها…
منبع عکس: خبرگزاری کتاب ایران
موسیقی متن پادکست: Albinoni- Oboe Concerto Op. 7, No. 3 - Adagio
دارم عاشق صدات می شم…چند بار گوش دادم سیر نشدم …
قششششششششننننگگگگگگگگگگگگ بود شعرش
من ایمیل خانم صفایی رو می خوام
از دوستان دانشگاهش هستم
مرسی
خیلی زیباست!!!!خانم صفایی چند ساله که شعر میگن!!
بی نظیر!
درود بر شما.
سلام خانم صفایی.
خوشحالم که می تونم اشعار زیباتون رو بخونم.
باید بگم که از یکی از شعراتون خیلی خوشم اومد و با اجازه شما اونو با اسم خودتون در وبلاگم گذاشتم تا همیشه بخونمش.من سایت شما رو لینک می کنم و باز هم به شما سر میزنم. خوشحال میشم که به « کوچه های بی بهار » من سر بزنید…از خانم کشفی هم بخاطر کار زیباشون تشکر می کنم…..
مرسی عزیزم
مثل همیشه عالی
خیلی زیباودلنشین بودوشعرهای خانم صفایی هم مثل شخصیتشون لطیف ودلنشین
سلام
همشهری عزیز
شعر زیبایی بود