با تو خودم هستم |

می خواهم خودم باشم
خوراک RSS

مانند برف های زمستان…

پنج شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۴

باران نبود! نه!

مانند برف های زمستان سپید بود.

باریده بود-

بر کرت های تشنه ی ذهنم

وزیده بود-

بی استعاره بر تن شعرم

باران نبود! نه!

خورشید بود که شب را شکسته بود

در من جوانه می زد و آغاز می شدم

“در من” نبود ! نه!

“من” بود و هیچ فاصله ای بین ما نبود…

۲۵ دی ۸۴- تهران


ما به انکار تو عادت کردیم…

پنج شنبه ۳ آذر ۱۳۸۴

ما به انکار تو عادت کردیم

و بهشت از سرمان زود پرید

خو گرفتیم به تاریکی شب

صبح دیدار تو در خاطره هامان گم شد

سجده کردیم به ابلیس وَ در باورمان

آتش و خاک به هم ریخت

حقیقت جان داد

ما به انکار تو عادت کردیم

نه ازل بود نه عشق

آدمی بود و گناه

و جهان،

فصل جاوید شب و حسرت شد.


طراحی شده توسط پریا کشفی(قبل از ارسال نامه لطفن ستاره ها را از آدرس ایمیل حذف کنید)