با تو خودم هستم |

می خواهم خودم باشم
خوراک RSS

جادوی ناتمام تمامی جنگ ها…

دوشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۸۹

آمیختی تمام  تنم با شرنگ ها
هل می دهی مرا تو به آغوش ننگ ها

من یونس تو نیستم و بی هوا مرا
هل می دهی همیشه به سمت نهنگ ها

هل می دهی که یک تنه لشکر شوم تو را
شمشیر برکشیده به فتح فرنگ ها

شاید که “نه” بگویم و این بار بشکند
جادوی ناتمام تمامی جنگ ها

حتی اگر به پاسخ یک بار سرکشی
رجم ام کنی همیشه به پرتاب سنگ ها…

.

.

.

کفتارهای کفر کمین کرده اند و شک
سرپنجه می کشد به یقین، چون پلنگ ها

*

آن سو من و  … تجسم ایمان خسته ام
افتاده بی رمق به تن سرد سنگ ها…

پایان برزخ است و کسی در خیال من
کل می کشد برای طلاق تفنگ ها

۱۳ آوریل ۲۰۱۰- چالمرز

* * *
پی نوشت: سومین پادکست سرایه را امروز منتشر کردم. ممنون ام از شمایی که سرمی زنید و پادکست را به دوستانتان هم معرفی می کنید.

پی پی نوشت: دوستانی که تمایل دارند می توانند به صفحه فیس بوک پادکست سرایه بپیوندند و در جریان انتشار آن قرار بگیرند.

۲۵ دیدگاه »

زیبا و ماهرانه است.

۳۰ فروردین ۱۳۸۹ | ۹:۵۰ ق.ظ

بفرمایید به صرف یک فنجان غرمه سبزی

۳۱ فروردین ۱۳۸۹ | ۷:۱۱ ق.ظ
زری:

پری ! مصرع آخر عالی بود..عالی تر از همه شعر.. فقط کلمه طلاق اصلا به تفنگ نمی شه…

۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۱۲:۲۴ ق.ظ

سلام خانم کشفی
هم خوب می نویسی و هم اونطرف خوب می خونی
هم می خونمت و هم می شنومت
ممنون

۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۱۲:۳۳ ق.ظ

[…] غزل داغ و متفاوت – پریا […]

۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۱۱:۴۰ ق.ظ
میثم:

بسیار زیبا. اگه بخوام بهترین مصرع رو انتخاب کنم “کفتارهای …” رو میگم و البته بیت آخر هم فوق العاده است.

۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۲:۴۸ ب.ظ

سلام
بسیار خوب است
مفاهیم و تفکر پشت شعر عالیست ولی
۱٫احساس می شود برای انتقال این مفاهیم گاهی زبان شعر دچار ضعف شده شاید به این دلیل است که مدتی از این زبان (محکم و گاه آمرانه ) دور بوده اید.
زبان رسا:((شاید که “نه” بگویم و این بار بشکند
جادوی ناتمام تمامی جنگ ها))
زبان نارسا:
((آن سو من و … تجسم ایمان خسته ام
افتاده بی رمق به تن سرد سنگ ها…))

۲٫مصرع آغازین ” را ” کم دارد…
پیشنهاد: “آمیختی وجود مرا با شرنگ ها”

۳٫”سرپنجه” به معنی قوی و قدرتمند است و با معنی ” پنجه” متفاوت است “تو آنی که از یک مگس رنجه ای … که امروز سالار و سر پنجه ای ” …سعدی
به جای آن چنگال را پیشنهاد می دهم با افزودن یک تقابل بین “کفتار و پلنگ” همان” خوب و بد… خیر و شر” :
“کفتارهای کفر کمین کرده اند و شک
چنگال می کشد به یقینِ پلنگ ها”( یقین کسره دارد).
باز هم می گویم مفاهیم عالیست و بیتهای بسیار درخشانی دارد…
شیر از بیشه در آمده….

۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۱:۰۰ ق.ظ
حمید صالحی:

سلام… هنوز همون خانم کشفی هستید! شعرتان ذوق ذوق می کند برای بر لب ماندن چون باقلوای یزدی….
شاد باشید….

۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۱۲:۳۶ ب.ظ
زری:

پری جان مرسی….شنیدن شعرهای خودم با صدای تو خیلی دلنشینه…همین الان توی پی نوشت می نویسیم تا بچه ها هم بخونن.

۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۱:۱۴ ق.ظ

سلام دوست بزرگوار!

با پویایی و یادی از چاووش ۸ به روزم

” باز شوق یوسفم دامن گرفت…”

۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۱:۳۷ ق.ظ

سلام این وب سایت منه خوشحال میشم بهم سر بزنی

۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۷:۱۵ ق.ظ
زری:

سلام پری جان… آره جدیده…

۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۱:۳۷ ق.ظ
مهناز یزدان پور:

مثنکه این هفته، هفته غافل گیری پی در پی من از طرف استاد بزرگوارم هست… من چرا زودتر شمارو نشناختم. ماتم مبهوت…چرا بعد از ۴ سال باید بفهمم استادی داشتم که تک بعدی نبود.. باورم نمیشه چنین شخصیتی اهل ادبیات وشعر باشه.. بین استادایی که انگار به جز مطالب فنی چیزی نخوندن و شمایی که سال هاست هم شعر میگید ودرس میدید ودرس میخونید چقدر فرقه… باور میکنید که هنوز نمیتونم باور کنم.به خدا نمیتونم…. انگار هر روز یک پرده از شخصیت شمادر مقابلم گشوده میشه و من باید آروم آروم هضم کنم…بازم فکر کردم این خانم کشفی شما نیستی.. گفتم مگه میشه یه استادم که الان توی سوئد هستش و دکترای کامپیوتر میخونه وقت یا اصلا روحیه این کارهارو داشته باشه بابا این یکی دیگس…
تا دیدم نوشتید چالمرز و سوئد برق گرفتم آخه همین دوروز پیش وبسایت انگلیسی چالمرزتون رو دیده بودمو جواب ایمیلم رو دادید….تازه دارم باور میکنم…دلم برای خودم میسوزه که الان دارم شمارو پیدا میکنم و میشناسم.. تروخدا بیشتر غافل گیرم نکنید ترم آخری با این همه استرس پس میفتما…اگه چیز دیگه ای هم در مورد شما باید بدونم بگید..من طاقتشو دارما.
استاد یه دونه ای

۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۸:۱۱ ق.ظ
مهناز یزدان پور:

کس دیگه ای از دانشجوهاتون هم کشفتون کرده بود یا من اولین نفرم؟ اگه آخرین نفر باشم واسه خودم متاسفم شدید…

۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۸:۱۷ ق.ظ

سلام پریای عزیز.
شعری تازه سروده ام.
فرصتی اگر همراه شد با احترام به خوانش آن دعوتید.
سپاس

۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۳:۱۵ ب.ظ

پری جان رفتم بلاگفا عزیزم…

۲ خرداد ۱۳۸۹ | ۳:۵۹ ق.ظ

عجب شعری بود دختر……به زند بودن خودم افتخار کردم.

۳ خرداد ۱۳۸۹ | ۱۰:۴۴ ب.ظ

عجب شعری بود دختر……به زن بودن خودم افتخار کردم.

۳ خرداد ۱۳۸۹ | ۱۰:۴۴ ب.ظ

سلام مطالبت جالب بود از وب منم بازدید میکنید

۵ خرداد ۱۳۸۹ | ۵:۱۰ ق.ظ
hamid.f.:

سلام.خانم کشفی.ممنون از وبلاگ زیباتون. اگه از فاخته دستفیب خبری دارید. سلام منو بهش برسونید. حمید فلاح زاده. (شیراز دفتر معماران آرک)

۱۵ خرداد ۱۳۸۹ | ۷:۵۱ ق.ظ

سلام و درود بر شما دوست عزیز و مهربانم ، چقدر زیبا نگاشته بودی کلمات را ، هارمونی زیبایی در مطالبتان هست و دل را تا نمیدانم هایی میبرد که جز دست عشق دستی نرسیده بر آن ، تبریک و تبریک بر شما دوست مهربانم :بخاطر وجودت که هستی بخاطر نوشته هایت که دلرباست . دوست خوبم من هم شعر کار میکنم بر من افتخار دهید و دعوت دلم را پذیرا باشید با حضور خود و با نظرات سازنده خود و کلبه من را منور سازید . منتظر حضور سبزتان هستم مهربان . تا شاعرانه ای دیگر بدرود . . .
راستی من لینکنون کردم اگر بنده رو هم لایق بدونید .

۲۲ خرداد ۱۳۸۹ | ۴:۲۸ ق.ظ

سلام مهربان دوست عزیزم . همیشه تازه و نو هستید برای من / با شعر جدیدم دعوت هستید / منتظرتون هستم …
بدرود . . .

۲۳ خرداد ۱۳۸۹ | ۴:۰۶ ق.ظ

عالی بود
دوست دارم بیشتر با نوشتارتون آشنا شم
شما هم اگه خواستین بهم سر بزنید.

۲۵ خرداد ۱۳۸۹ | ۹:۰۹ ق.ظ

[…] غزل داغ و متفاوت – پریا […]

۹ بهمن ۱۳۸۹ | ۱۲:۱۵ ق.ظ

سلام پریا خانم کشفی عزیز .اولا که درود به شما با این غزل !. نمی دانم چقدر تجربه ی شعر دارید و اصلا باورم نمی شود یک دختر خانم جوانی آن ور دنیا غزل به این روانی و عزوبت وسهل و ممتنعی و خلاقانه بگوید . زنده باد به شما . در ضمن من یک بار بی اجازه یک فایل صوتی را از اینجا بی اجازه ی شما برداشتم .شعر نازنین را با صدای زیبایتان خوانده بودید . خلاصه حلال کنید . سرافراز باشید .

۲۴ بهمن ۱۳۸۹ | ۸:۴۹ ق.ظ
نوشتن دیدگاه

طراحی شده توسط پریا کشفی(قبل از ارسال نامه لطفن ستاره ها را از آدرس ایمیل حذف کنید)