کلمات بی گناه
ارسال شده توسط پریا کشفی | در شعرهای دیگران چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۹راستی را که به دورانی سخت ظلمانی عمر می گذرانیم
کلمات بی گناه نابخردانه می نماید
پیشانی صاف نشان بیعاری است
آن که می خندد خبر هولناک را هنوز نشنیده است
چه دورانی
که سخن از درختان گفتن
کم و بیش جنایتی است
چرا که از اینگونه سخن پرداختن
در برابر وحشتهای بی شمار
خموشی گزیدن است!
نیک آگاهیم که نفرت داشتن
از فرومایگی حتا
رخساره ی ما را زشت می کند
نیک آگاهیم
که خشم گرفتن بر بیدادگری حتا
صدای ما را خشن می کند
دریغا!
ما که زمین را آماده ی مهربانی می خواستیم کرد
خود
مهربان شدن نتوانستیم!
چون عصر فرزانگی فراز آید
و آدمی آدمی را یاور شود
از ما
ای شمایان
با گذشت یاد آرید
شعری از برتولت برشت
با ترجمه ی زیبایی از احمد شاملو
*
پی نوشت: مرا گاهی قلم های دیگری نوشته اند.
سلام پریای عزیز. چقدر دلم برات تنگ شده…چقدر…سلام برسون به محسن.
بسیار زیبا بود…
نیستی پریا…
سلام پریا خانم
هرشب باصدای شما و شعرای مهدی فرجی باید گریه کنم تا بخوابم
چقدر خوب حق وطلب رو ادا می کنین
دوس دارم اگه ممکنه ردی از شما توی وبلاگم داشته باشم پس دعوتین به دردنوشت های یک ایرانی زندونی توی کشورخودش توی اتاق خودش …
ممنونم
خیلی زیبا می نویسی پست زیر داستان رو هم خوندم ، نوشته هات از خوندن ادم رو خسته نمیکنند
سلام خانم کشفی؛
مدتی است خبری ازتان نیست.
نه وب
نه پادکست!؟
سلام دوست مهربانم سرکار خانم کشفی
با احترام شما را برای بازدید پست جدید وبلاگم دعوت میکنم و منتظر بیان نقطه نظرات سازنده شما در مورد چند شعر جدیدم هستم …با حضور پرمهر خودتون این سعادت رو نصیب بنده بفرمایید .
متشکرم
سلام
دعوتید به پاییز حس برای خواندن و نقد دو کار جدیدم…
بدرود
چرا؟
خواهر عزیزم مانا هم این کا ر را دارد می کند در سوءد