با تو خودم هستم |

می خواهم خودم باشم
خوراک RSS

نفرت از خواب

سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۱

چرا همیشه خواب آنچه را می بینم که دوست دارم از ذهن ام پاک شود؟ چرا رشته های گذشته اینطور بر من تنیده می شود در خواب. آن خانه ها، آن آدم ها، آن احساس زجر آور دلتنگی. آن خانه های دورتر، آن آدم های دور، آن رابطه های خونی که دلم را خون کرده. چرا خواب ابر نمی بینم؟ چرا خواب دشت نمی بینم؟ چرا خواب کوه نمی بینم؟ چرا خواب درخت نمی بینم؟ چرا همه ی خشم های فروخورده ام، همه ی حرف های نزده ام، همه ی فریادهای نکشیده ام در خواب به من هجوم می آورند؟ چرا خواب دریا نمی بینم؟

۲ دیدگاه »

پریا ی عزیز …فلسفه ی خاطرات همینه ، تموم نمیشن تموم می کنند !

۳۰ خرداد ۱۳۹۱ | ۷:۳۴ ق.ظ

خدا پدر مادر فروید رو غرق رحمت کنه :))

۱۴ تیر ۱۳۹۱ | ۲:۱۶ ب.ظ
نوشتن دیدگاه

طراحی شده توسط پریا کشفی(قبل از ارسال نامه لطفن ستاره ها را از آدرس ایمیل حذف کنید)