فریدون سه پسر داشت
ارسال شده توسط پریا کشفی | در کتاب یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۱شنیده بودم این اصطلاح را که انقلاب اژدها می شود و بچه های خودش را می بلعد. “فریدون سه پسر داشت” تصویری از این اصطلاح است. تصویر از هم پاشیدن یک خانواده در جریان انقلاب و بعد از آن. و کم نبوده اند این خانواده ها و مگر خود ما نبوده ایم؟ گیرم سالی زودتر یا دیرتر که هرکدام پرت شده ایم یک سو. و این پرتاب شدن تنها برای نسلی که انقلاب کرد نبوده است، دامن بچه های زاده ی انقلاب – که ما باشیم- را هم گرفته است.
شخصیت های داستان جهان بینی های متفاوت دارند و هرکدام قصه ای و نگاهی به جریان انقلاب. یکی شاعر روشنفکر است و یک کمونیست، یکی مجاهد و دیگری ذوب شده در امام و انقلاب و دیگری حزب باد. بی هیچ قضاوت آشکاری، نویسنده شخصیت ها را یک به یک در برابر چشمانمان باز می کند و در آخر این خواننده است که می تواند شخصیتی را دوست داشته باشد و از شخصیتی بهراسد و از شخصیتی نفرت داشته باشد. و من خواننده بیشتر از همه از درکنار هم دیدن و تقابل این جهان بینی ها لذت بردم.
دیالوگ های اعتدال و مدارا در برابر تعصب، جا به جای کتاب به چشم می خورد و نویسنده انگار با مرگ تنها شخصیت مداراگر داستان، می خواهد پیامی بدهد که در این جنگ باقی همه بازنده ایم.
داستان در لایه ی زیرین خودش، حکایت مادری است آشنا. شبیه همه ی مادرهایی که اعدامی دادند و شهید دادند و زندانی دیدند و رنج کشیدند. مادرانی که لای چرخ دنده های جنگ ناتمام اعتقادها و جهان بینی ها له شدند و ترکش تعصب تن و روح شان را درید.
متن داستان روان است و پر کشش. ساختار اصلی داستان روایت خاطرات و دیالوگ های ذهنی راوی با شخصیت هاست. و این همه با تصویرهایی از زندگی کنونی راوی- مجید، یکی از پسرهای خانواده- در هم آمیخته است. راوی، پناهنده ایست در کشور آلمان. و این رنگ و بوی پناهندگی و مهاجرت نیز خود رنگی به رنگ های کتاب اضافه می کند.
پایان تاویلی کتاب، شاید بهترین انتخاب نویسنده بوده باشد، که یعنی توی خواننده از پشت همه ی خاطرات شخصی ات از انقلاب، بهتر می دانی چه خواهد شد.
از خواندن کتاب لذت بردم و راضی ام. کتابی است که هم ارزش ادبی دارد و هم فکری، که قدمی ما را نزدیک می کند به درک بیشتر آدمهایی که نگاهی متفاوت از ما دارند.