با تو خودم هستم |

می خواهم خودم باشم
خوراک RSS

رو به آفتاب

پنج شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۴

من درخت تناور دردم

ریشه در بیشه های شک دارم

به زمین و به آسمان به خدا…

به خدا آیه آیه شک دارم!


دردها پشت هم که می تازند

پشتم از ارتداد می لرزد

مثل بیدم که گیج و سرگردان

از هیاهوی باد می لرزد


من سکوتم نشان “آری” نیست

چند روزیست فکر فریادم

چند روزیست مثل خندیدن

صبر هم رفته است از یادم


سرد و سرگشته و پر از تردید

خسته و بی صدا و حیرانم

هیجانی که داشتم مرده است

مثل باغی پر از زمستانم


مثل بغضی که پشت حنجره ام

مانده اما فرو نمی ریزد

مثل صبحی که نفرت خود را

به شب روبرو نمی ریزد


زندگی ماجرای تلخی شد

آمدن سوختن و َ برگشتن

نوسان میان بود و نبود

لحظه های سیاه دل بستن


عطش ناتمام روحم را

برکه ها، آب ها نفهمیدند

من کویری ترک ترک شدم و

ابرها هم مرا نفهمیدند


آنقدر تیره ام که در شعرم

طرحی از روشنی نمی بینید

من درختی شدم که غیر از درد

چیزی از شاخه ام نمی چینید



از نگاهم سوال می جوشد

روح من تشنه ی جواب شماست

شب طولانی زمستان است

چشم روحم به آفتاب شماست

نوشتن دیدگاه

طراحی شده توسط پریا کشفی(قبل از ارسال نامه لطفن ستاره ها را از آدرس ایمیل حذف کنید)