چشم تان را بسته اید
ارسال شده توسط پریا کشفی | در شعرهای من, غزل جمعه ۲۲ آبان ۱۳۸۳من که معمولا گرفتارم، شما هم خسته اید
چندمین ماه است اینکه با دلم ننشسته اید
باورش سخت است اما این شما هستید که
از من و شعرم گذشتید و به خود دل بسته اید
مثل کبکی زیر برف و مثل یک تندیس کور
من دلم می سوزد آقا چشمتان را بسته اید
من دلم می سوزد اینجا توی این دلمردگی
از سپیدیها گسستید و به شب پیوسته اید
این تعارف ها به حال ما چه فرقی می کند
بنده شیطان منم، باشد! شما وارسته اید
کاش اما یک دو روزی هم شبیه من….ولی،
چشمتان را بسته اید انگار…
باشد…
خسته اید…