با تو خودم هستم |

می خواهم خودم باشم
خوراک RSS

زن بودن-۱

سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۷

شبیه هیچ زنی نیستم

نه به تاراج رفته ام

نه در سراشیبی تند زندگی قله ها را از یاد برده ام

*

شبیه هیچ مردی نیستی

نه از من به بوسه ها و هم آغوشی ها بسنده کرده ای

نه خواسته ای که عروسکی باشم خاموش

نه رهایم کرده ای که تند باد حادثه ها بلرزاندم

*

پُشت ام بوده ای

از من واژه ها و اندیشه ها را نوشیده ای

و مرا از برکه ی زلال غروری یگانه نوشانده ای

مارچ ۲۰۰۹- گوتنبرگ

۹ دیدگاه »

زیبا بود ای “زن”

۲۰ اسفند ۱۳۸۷ | ۱۱:۱۱ ب.ظ

سلام … گاهی دوس دارم هی تند تن بیام به رفیقای قدیم مدیم سر بزنم …
البته گاهی ها ! نه همیشه !
………….
گفتم یه وخ خیالات ورت نداره !!

۲۱ اسفند ۱۳۸۷ | ۹:۰۳ ب.ظ

سلام بر یک فقره پریای بد اخلاق خوب! عرض شود که شعرت حس قشنگی داشت …

۲۱ اسفند ۱۳۸۷ | ۱۱:۲۷ ب.ظ
ویدا:

خیلی شعر قشنگی بود، کلی دلم برای شعرات تنگ شده بود! همچنین خوشحالم که به عشفی که می خواستی رسیدی!
مواظب خودت باش!

۲۲ اسفند ۱۳۸۷ | ۱:۳۵ ق.ظ

سلام
با غزلی به روزم
تشریف بیاورید

۲۲ اسفند ۱۳۸۷ | ۱:۴۲ ب.ظ

سه بند دارد این شعر در بند اول دوم زن و مرد را به تصویر کشیده ای با تصویری که شاید اگر درسطح آن را درنظر بگیریم لایه رویی و نازک اما همه گیر ذهن آدمیان در تمام جهان است اما بند سوم این لایه کنار زده می شود و یک زن و مرد بدون درنظر گرفتن جنسیت، رقص شادمانه و انسانی خود را با رهایی کامل به رخ دنیا می کشد

۲۳ اسفند ۱۳۸۷ | ۱۲:۴۲ ب.ظ

از من واژه ها و اندیشه ها را نوشیده ای

و مرا از برکه ی زلال غروری یگانه نوشانده ای
……………به به به این همه نوووووش….گوارا تان عزیز………

۲۴ اسفند ۱۳۸۷ | ۱۰:۵۳ ق.ظ

خیلی لذت بردم…
وای پریا…پریا…پریا…پرتم کردی به دورها…یادت بخیر…یادمون سبز!

۲۴ اسفند ۱۳۸۷ | ۱۱:۵۶ ق.ظ

سلام
راستش نمی دانم پیشتر تشریف آورده بودید یا نه
در هر حال چه بار اول چه بار نمی دانم چندم. خوش بود
شعرتان را خواندم

۲۶ اسفند ۱۳۸۷ | ۲:۲۰ ب.ظ
نوشتن دیدگاه

طراحی شده توسط پریا کشفی(قبل از ارسال نامه لطفن ستاره ها را از آدرس ایمیل حذف کنید)