زن بودن-۱
ارسال شده توسط پریا کشفی | در زن بودن, سپید, شعرهای من سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۷شبیه هیچ زنی نیستم
نه به تاراج رفته ام
نه در سراشیبی تند زندگی قله ها را از یاد برده ام
*
شبیه هیچ مردی نیستی
نه از من به بوسه ها و هم آغوشی ها بسنده کرده ای
نه خواسته ای که عروسکی باشم خاموش
نه رهایم کرده ای که تند باد حادثه ها بلرزاندم
*
پُشت ام بوده ای
از من واژه ها و اندیشه ها را نوشیده ای
و مرا از برکه ی زلال غروری یگانه نوشانده ای
مارچ ۲۰۰۹- گوتنبرگ
زیبا بود ای “زن”
سلام … گاهی دوس دارم هی تند تن بیام به رفیقای قدیم مدیم سر بزنم …
البته گاهی ها ! نه همیشه !
………….
گفتم یه وخ خیالات ورت نداره !!
سلام بر یک فقره پریای بد اخلاق خوب! عرض شود که شعرت حس قشنگی داشت …
خیلی شعر قشنگی بود، کلی دلم برای شعرات تنگ شده بود! همچنین خوشحالم که به عشفی که می خواستی رسیدی!
مواظب خودت باش!
سلام
با غزلی به روزم
تشریف بیاورید
سه بند دارد این شعر در بند اول دوم زن و مرد را به تصویر کشیده ای با تصویری که شاید اگر درسطح آن را درنظر بگیریم لایه رویی و نازک اما همه گیر ذهن آدمیان در تمام جهان است اما بند سوم این لایه کنار زده می شود و یک زن و مرد بدون درنظر گرفتن جنسیت، رقص شادمانه و انسانی خود را با رهایی کامل به رخ دنیا می کشد
از من واژه ها و اندیشه ها را نوشیده ای
و مرا از برکه ی زلال غروری یگانه نوشانده ای
……………به به به این همه نوووووش….گوارا تان عزیز………
خیلی لذت بردم…
وای پریا…پریا…پریا…پرتم کردی به دورها…یادت بخیر…یادمون سبز!
سلام
راستش نمی دانم پیشتر تشریف آورده بودید یا نه
در هر حال چه بار اول چه بار نمی دانم چندم. خوش بود
شعرتان را خواندم