آتش
ارسال شده توسط پریا کشفی | در شعرهای من, غزل پنج شنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۲آنقدر تازیانه زدیدم که سوختید
من را به خشم و دوزخ و شیطان فروختید
وقتی لبم به حسرت و فریاد وا نشد
بهتان زدید و آتش شک بر فروختید
این شعله ها که صبر مرا کم نمی کند
بیهوده بر زوال دلم چشم دوختید
… آخر سزایتان به خدا وا گذاشتم:
ویران شدید…شعله کشیدید و سوختید….!