یک زن که نیم گمشده دیگر من است
ارسال شده توسط پریا کشفی | در شعرهای من, غزل دوشنبه ۳ آذر ۱۳۸۲اقرار می کنم که کسی در سر من است
یک زن که نیم گمشده دیگر من است
پیداست عاقبت به شما پشت می کند
این زن که نیم دیگر عصیانگر من است
دیگر نمی هراسم از این تازیانه ها
خوردم کنید باز! خدا یاور من است…
ای مردمان تیره که عمری است بی سبب
چشمان شب پرست شما بر سر من است
شاید گمان کنید که هذیان شنیده اید
نه ! باورم کنید که این باور من است
یک روز عاقبت من از این شهر میروم
این حرف ساده زمزمه آخر من است!