سارا
ارسال شده توسط پریا کشفی | در شعرهای دیگران شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۳شب می وزد به باغچه سارا چه می شود
آینده چیست حدس بزن ؟ها؟چه میشود؟
سارا درخت کوچک همسایه سوخته است
مرگ همیشه می وزد اینجا چه می شود؟
سارا حیاط کوچک ما نقشه ی جهان
بعد از گذشت یک سده آیا چه میشود؟
سارا مرا کنار همین حوض دفن کن
دفتر چه های شعر من اما چه می شود؟
سارا نماز صبح شب قهوه های تلخ
سجاده و نیایش و خرما چه می شود؟
می دانمت که از پس این گریه های تلخ
اندوه چشم های تو دریاچه می شود
بس می کنم‚بخند!ببین چای می خوری؟
شب روشن است…بیهده ما را چه می شود؟
حتماً بدوز دکمه ی پیراهن مرا
بگذار بگذریم که فردا چه می شود شود
* * *
سارا درختهای جهان شعله ور شوند
این شعر های اندک اندک اگر بیشتر شوند
بگذار تا سکوت کنم شعر چاره نیست
بیهوده چشم هات برای چه تر شوند؟
سارای پیر!صبح چهل سالگی به خیر
چیزی بخوان که چلچله ها با خبر شوند
سارای سالخورده ی من ریشه کن به خاک
این روز های سرد مبادا تبر شوند
این کفشهای خانگی تنگ را مپوش
مگذار گامهات چنین مختصر شوند
دست از کنون بدار به آینده فکر کن
بگذار این درختچه ها هم پدر شوند
شاعر شعرها یادم نیست!!!
این شعر از احمد شهدادی برترین شاعر معاصر ماست که به خاطر نبود حتی یک ذهن درک به گمانی فرو رفت.
خوشحالم که سارای(سار+آی) به معنی ماه رنگ پریده افسانه زیبای آذری چنین زیبا در شعرها تجلی می یابد.در ضمن شعر زیبای((به ابرها زده ام تا ببارمت سارا)) را هم بخوانید.