خدا
ارسال شده توسط پریا کشفی | در روزنگاشت, سپید, شعرهای من یکشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۳پَر می کشم،
آرام آرام پرنده می شوم،
بال در می آروم وَ از حاشیه ی میله های پنجره خودم را عبور می دهم،
در هوا می رقصم
وَ می روم تا با کبوترها یکی شوم…
این روزها عجیب احساس آزادی می کنم
این روزها که برف می بارد،
این روزها که زمستان است اما من از درون جوانه می زنم…
سبز می شوم…
وَ موسیقی زندگی از آسمان تا چشمم هبوط می کند….
وَ خدا یعنی همین!