با تو خودم هستم |

می خواهم خودم باشم
خوراک RSS

شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۶

می‌کند یک بهانه خوشحالم؛ هرچه باشد- بهانه‌ای تنها

 

نتی از یک ترانه‌ی شیرین؛ بیتی از عاشقانه‌ای حتی

 

می توانم شنا کنم دیگر در خم رودخانه‌ای آرام

 

هم‌صدا با تمام ماهی‌ها؛ هم‌جهت با هزار و یک دریا

 

می گذارم که نور بی‌پروا وارد خانه‌ام شود هر روز

 

می زنم پشت گوش پنجره‌ها طره‌ی پرده‌های خلوت را

 

خلوتی که خودم بنا کردم روی این سنگ‌های لغزنده

 

روی تاری تنیده از حسرت روی بندی جویده از رؤیا

 

دیگر از آن عذاب وجدان‌ها خبری نیست خوب من خوش باش!

 

دستمالی بیار پاک کنم! کلّ آیینه‌های دنیا را

 

من نمی‌ترسم از خودم دیگر توی تنهاییِ هزار گِره

 

باز هم دوست می شوم با تو؛ با خودم مهربان‌ترم حالا

 

می‌نشید میان رگ‌هایم رخوت دلپذیر سیگاری

 

سایه‌گاه عزیز دستانی می رساند مرا به فرداها

 

مگر عقلم پریده باشد تا دست از زندگی بشویم من!

 

بعد جنگی که با خودم کردم؛ تو برایم غنیمتی   دنیا!

 

راضیه ایمانی

نوشتن دیدگاه

طراحی شده توسط پریا کشفی(قبل از ارسال نامه لطفن ستاره ها را از آدرس ایمیل حذف کنید)