با تو خودم هستم |

می خواهم خودم باشم
خوراک RSS

روزنامه های شاد

سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸

هستند هنوز توی دنیا آدم هایی که به انتشار خبرهای خوب فکر می کنند. که هیچ عجله ای در منتشر کردن جنگ ها و خونریزی ها و فقرها و غصه ها ندارند. که فکر می کنند اگر تا امروز با این همه انتشار درد به جایی نرسیده ایم، شاید بشود مسئله ها را از زاویه ی دیگری نگاه کرد. به قول انیشین ما نمی توانیم با همان تفکری که مساله ها را با آن ایجاد کرده ایم- و من اضافه می کنم ایجاد کرده اند- آن ها را حل کنیم. یادم هست در فیلم راز از زبان مادر ترزا می گفت من علیه جنگ راهپیمایی نمی کنم. اگر برای صلح راه پیمایی داشتید مرا خبر کنید.

چند روز قبل که با عشق ام از کتابخانه ی شهر بعد از گفتگویی جانانه در کافه ی کتابخانه بر می گشتیم، دم در یک سری روزنامه دیدیم که یکی با نام Tillit توجه ما را به خود جلب کرد. زیر عنوان روزنامه نوشته شده بود:‌ روزنامه ای با خبرهای شاد.

پ.ن:‌ جهان به رویا پروران و به مردان عمل نیاز دارد. اما ورای همه، جهان به رویا پرورانی نیاز دارد که مرد عملند.*

Quote from Tillit.info: The world needs dreamers and the world needs doers. But above all, the world needs dreamers who do

۱۵ دیدگاه »

سلام بانو…جهان به رویا پرورانی نیاز دارد که مرد عملند…

۳ شهریور ۱۳۸۸ | ۸:۰۰ ب.ظ
hamed:

به این موضوع بارها و بارها فکر کرده ام پری… راست گفته است…. راست می گوید… خودم که خبرهای بد را می شنوم، سعی می کنم شبیه دریا و اقیانوس شوم که تلخی اش کام کسی را تلخ نکند… و البته زیبایی را تا جایی که بشود داد، بخشید…. گرچه می دانم همیشه موفق نبوده ام….
من مدت هاست در جامعه انسانی مشکلی بزرگ می بینم!!! (تناقش در حرف خودم را لاک بگیر)… و آن این که همه دارند بر اساس چیزی که دیگران سر هم کرده اند برده وار زندگی می کنند….
اما همیشه راهی وجود دارد که تنها از آن ماست… تازگی ها به جستجوی ان راهم…

۴ شهریور ۱۳۸۸ | ۴:۵۷ ق.ظ

سلام و عرض ادب. از سوئد هم در خواب ما را میری…. شادیم به شادی شما

۴ شهریور ۱۳۸۸ | ۱۰:۵۹ ب.ظ

منظور راه بود

۴ شهریور ۱۳۸۸ | ۱۰:۵۹ ب.ظ

با حرف مادر ترزا و پی نوشتت کاملا موافقم

چون یه سکرتیم

۴ شهریور ۱۳۸۸ | ۱۱:۳۲ ب.ظ

این روزا خیلی ها گوش و چشمشون رو میبندن تا اگه هم خبری از دست رسانه ها در رفت و گفتن کهخدایی نکرده بد بود متوجه نشن.
حالا نگفتن و یا نشنیدن میتونه دلیل بر نبودن بشه؟!

۶ شهریور ۱۳۸۸ | ۱۰:۳۰ ب.ظ
hamed:

و دنیا خبرهای خوب دارد. و خبرهای بد دارد. تو باید هم خوبی ببینی. و هم بدی. باید خبرهای خوب را دید و خواند و خبر های بد را هم خواند و دید… نه در خوش خیالی یک دنیای خوش غرق شد و نه در افسردگی مزمن یک دنیای بد. خوب که نگاه کنی، بی شمار حادثه بد هر روز رخ می دهد. و بی شمار هم حادثه خوب رخ می دهد. جایی که مردی عاشق زنی می شود، مردی در جایی دیگر، به زنی تجاوز می کند. جایی که تیمی می بازد، تیم دیگر برنده می شود.
خوب محض به قدر بدی محض ملال اور و بیهوده است. من تصور دنیای بی خشونت به قدر یک دنیای پر از خشونت برای ام مضحک است.
مثبت اندیشی البته فرق دارد بر مثبت بیان کردن. آدم های زیادی می دانم که مثبت فکر می کنند. اما مثبت بیان نمی کنند. تا حدی مثل من. آدم هایی می شناسم که مثبت فکر نمی کنند، اما بیان مثبت دارند، و دسته های دیگر. خوب و بد، تجربه درونی ماست. باید سعی کرد خوب دید. مرگ یک دوست، هرگز خبر خوشی نیست. اما می شود خوب دیدش و ازش چیزها آموخت. بریدن از یک فضای دوستی خوب نیست، اما می تواند تو را به خوب دیدن و خوب فکر کردن نزدیک تر کند.
دنیا، تلاش برای خوب بودن دارد. انحمن های خیریه. کتاب خانه ها. معلم هایی که به افریقا می روند. این ها خوب است. خیلی خوب است. اما کم است. هنوز سهم خبرهای بد بیشتر است. مردم هنوز خبر تجاوز برایشان جذاب تر است تا تمام شدن یک جنگ. می بینی که دیگر کسی پیگیر تمام شدن جنگی نیست… و این ها، یعنی مردم خوب باید درس مهم تری یاد بگیرند. که خوب بودن برای خود کافی نیست. باید برای دیگران خوب بود. باید به دیگران آموخت بی چشم داشت. باید از دیدن مرگ کسی در آن سوی دنیا اشک ریخت… باید به تجاوز هر جای دنیا جواب داد… باید سیاستمدارها را مجبور به خوب بودن کرد. جنگ در اروپا خوب نبود، چون خودش درگیر بود. اما در عراق و افغانستان به صلح بشری کمک می کند؟ خنده ات نمی گیرد وقتی این قدر کودن فرض ات می کنند؟ خبرهای خوب را بگو. اما خبرهای بد را هم باید گفت که در خوش خیالی یک دنیای خوب غرق نشد. خوبی، تا زمانی که فراگیر نشود، خوبی نیست. نمی شود کشوری خوب داشت، بدون آن که همه مردمش خوب باشند…خوبی باید همه جا سرایت کند. و این سرایت دادن خوبی است که مادر ترزا می گوید. در لفافه خوبی ها، اما باید بدی ها را نشان داد… تا متوجه باشیم کجا میرویم…

۷ شهریور ۱۳۸۸ | ۵:۱۱ ب.ظ
كائوچيو:

دل خوش سیخی چند؟؟

۸ شهریور ۱۳۸۸ | ۲:۳۳ ب.ظ

سلام بانو… به روزم تشریف می آورید…

۸ شهریور ۱۳۸۸ | ۷:۵۸ ب.ظ

به دعوت رضا سیرجانی وارد یک بازی شدم که در این بازی باید تعدادی از کسانی(۱۰نفر) که بیشترین تاثیر را در زندگی من داشته اند نام ببرم و حالا تو هم دعوتی!

۱۳ شهریور ۱۳۸۸ | ۱:۵۴ ق.ظ
رعنا:

وای پریا کاش میشد یکی هر روز بهم رازو یاد آوری میکرد که هی با افکار تلخم گند نزنم به زندگیم

۱۴ شهریور ۱۳۸۸ | ۹:۰۶ ق.ظ
mina:

مدتها بود چیزی اینجوری به دلم ننشسته بود
ممنون

۱۵ شهریور ۱۳۸۸ | ۹:۳۸ ق.ظ
iran:

با این همه عجله‌ای که در پخش و انتشار خبرهای جنگ و خونریزی و چیز‌هایی‌ که تو اسمش را خبر‌های بد می‌گذاری و من میگذارم واقعیات وجود دارد، باز هم جهان پر است از این واقعیات که کام تو را تلخ می‌کند.

نمی‌شود گذشت از واقعیات، پریا. ایران دور ما همان جا که “جز تنگ آغوشی نبود که میبرید نفس از تو” پر است از همین واقعیات. چطور میشود چشم بست بر این همه و خوشحال شد از آدمهای رویا پرداز که واقعیات را پشت رویاهای بی‌ بنیاد پنهان میکنند، تا تو که بعد از گفتگویی جانانه با عشقت از کتابخانه برگشته یی سر کیف میایی که “آه من چقدر خوشبختم”.

گمان نمیکنم انیشتن گفته باشد که با توهّم یا به قول تو رویا مسائلی‌ را که آنها ایجاد کرده اند حل کنیم!!!

۲۰ شهریور ۱۳۸۸ | ۲:۳۱ ب.ظ
sorud:

پریا جان از خواندن مطلبی که نوشته بودی -اما متاسفانه من کلی دیر رسیدم-خیلی لذت بردم.و با مطلب ایران جان هم کمی مخالفم.می خواستم بدانم چه کسی واقعیات ما را شکل می دهد جز ذهن سرکش خودمان؟اصلاً تا به حال به بطن بطن واقعیت فکر کرده ای؟ما خودمان آنقدر به منفی ها فکر می کنیم و آنقدر تصاویر احساسی راجع به آن ها می سازیم و آنقدر از فکر کردن به آن ها (به خاطر یک سری سود های پشت پرده)لذت می بریم که همین اتفاق ها را دوباره به سمت خود باز می گردانیم!چند نفر از ما روزنامه ی ایران را می گرفتیم برای صفحه ی حوادثش؟و چند نفر از ما له له می زدیم برای خفاشان شبی که در تلویزیون بر سر دار می رفتند؟آیا ما برای پخش اخبار مثبت هم همین قدر فعالیم؟چند بار در صفحه ی گوگل سرچ کرده ایم”اخبار های مثبت و روحیه بخش؟؟”پس حداقل آگاه باشیم که اگر واقعیات زشتی را در جامعه می بینیم خودمان عامل بیشتر شدن آنیم.در ضمن آدرس یک سایت خوب و ارزشمند مثبت هدیه به پریای خوبم http://www.kimiagari.com دوستتان دارم

۲۸ اسفند ۱۳۸۸ | ۱۲:۵۹ ب.ظ
حسین:

سلام بانو
یادداشتت را بعد از سه سال می خوانم
خوب و قوی
این نظرم بود اما….
راستی آدمی در این دنیا غریب است حتی اگر در دیار خود و خانه خود باشد…
شهری است کاو را نام نیست
مصر و عراق و شام نیست
کمی به جای بقیه ب خودمان برسیم بدک نیست
ممنون

۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ | ۳:۰۴ ق.ظ
نوشتن دیدگاه

طراحی شده توسط پریا کشفی(قبل از ارسال نامه لطفن ستاره ها را از آدرس ایمیل حذف کنید)