من، وبلاگ و مخاطب های خاموش
ارسال شده توسط پریا کشفی | در از گذشته ها, اندیشه ها یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸امروز- در تاریخ نگارش این متن- یکی از دوستان قدیمی ام – آمنه- از من راجع به وبلاگ نویسی پرسید. وقتی به سوال هایش جواب می دادم خاطره های زیادی در من زنده شد و حرف های زیادی.
یادم آمد که چطور با نام مستعارم وبلاگی راه انداختم که شعرهایم را و حرف های دلم را توی آن بنویسم و چطور شد که کم کم از بین خواننده های وبلاگم و کسانی که وبلاگشان را می خواندم، دوستانی پیدا کردم که آرام آرام وارد دنیای حقیقی ام شدند. مرا دیدند و من آن ها را. با هم مهمانی رفتیم. جلسه ی شعر گذاشتیم. نمایشگاه کتاب رفتیم. دانشگاه های هم را دیدیدم و توی شب شعرهای مختلف با هم شعر خواندیم. و این دوستی ها – آن هایشان که به حقیقت نزدیک تر بود- تا به امروز هم ادامه داشته و دارد.
و درست از همان روزهای آغاز دوستی، نفوذ دنیای مجازی به حقیقی ام آغاز شد و کم کم خودسانسوری ناگزیر و ناخواسته هم…