با تو خودم هستم |

می خواهم خودم باشم
خوراک RSS

گذار

سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۳

غمگین تر از همیشه کنارت نشسته بود

وقتی خزان به روح بهارت نشسته بود

تو در خیال رفتن و در چشم های او

غم واژه های طرح گذارت نشسته بود

در چشم های خسته ی این زن…سوار پیر!

می تاختی وگرد و غبارت نشسته بود

تنها نه اینکه مال تو باشد، پس از تو نیز

عمری به پای ایل و تبارت نشسته بود

یعنی که پنجه های پلنگت نبود و باز

در انحصار مرگ شکارت نشسته بود…

سهم جوانی اش که به پای تو نیست شد

بعد از تو نیز آینه دارت نشسته بود

در خلوت و توهم قبر و سکوت و مرگ

هر عصر جمعه پای مزارت نشسته بود

این سرنوشت بیوه زنان قبیله بود

روزی به جبر قوم کنارت نشسته بود

حالا تو رفته بودی و بعد از تو باز هم

با خاطرات تیره و تارت نشسته بود…

نوشتن دیدگاه

طراحی شده توسط پریا کشفی(قبل از ارسال نامه لطفن ستاره ها را از آدرس ایمیل حذف کنید)