با تو خودم هستم |

می خواهم خودم باشم
خوراک RSS

شاهزاده ی ابر پوش

چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۸۸

شاهزاده ی من!

اگر تو نباشی

ملکه ی تو،

دخترکی عادی خواهد شد دوباره

دیگر نه از طعم شیر و عسل بوسه ی صبحگاهی ات خبری هست

نه از شراب مسحور کننده ی نوازش شبانه ات

نه از بالش پُر از پَر قو وقتی سر بر شانه ات می گذارم

* * *

ابرها… ابرها زیر پایم رژه می روند

و من که آراسته ترین دامن پُر چین عاشقی را به تن دارم

شانه به شانه ی تو

آسمان را در می نوردم

شاهزاده ی من!

اگر

تو

نباشی

سقوط

م

ی

ک

ن

م

* * *

abr

ابرها!  ابرها!

زندگی یعنی سفر

و من، خوشبخت ترین مسافر!

که درست در نقطه ای که باید

دست در دست های مردی گذاشتم

که تاج خوشبختی بر سرم گذاشت

* * *

ابرها… ابرها زیرپایم رژه می روند

و من از رودخانه ای که مرا به تو می رساند می گذرم

زیر نگاه ستایش صدها مرغ دریایی

نیمی سپید و نیمی سیاه

نیمه ی سیاهم را برای همیشه به آب می سپارم

وقتی تمام تنم را نگاه سُکر آور تو می نوازد

* * *

ابرها… ابرها زیر پایمان رژه می روند

شاهزاده ای ابرپوش من!

مرا که به نام بخوانی

ابری می شوم که خوشبختی ام را ببارم

به دریا ها و رودخانه ها

به دشت ها و کوه ها و خانه ها

به ابرها…. ابرها…

ابرها که زیر پایمان رژه می روند

۶ آبان ۱۳۸۸

روز میلادم را با زایش شعری که فرزند عشق من و توست، آغاز کردم. ای شاهزاده ی ابر پوش من!

۱۲ دیدگاه »

چقدر از زندگی عقب افتاده ام …..هیچ می دانید این خانه را ندیده بودم ….من تصورم این بود بلاگتان را پاک کرده اید ….نشانگر روزگار نامرادم است این حال …..میلادتان مبارک بانو …..سالهای سال سلامت باشید و شاد و سرشار از عشق

۶ آبان ۱۳۸۸ | ۳:۴۴ ق.ظ

لطیف تر بودی توی این شعر..آروم و مطمئن…خیلی اروم…عجیب بود برام و شاید باورت نشه تو رو چطوری تصور کردم توی این شعر…شاید بشینم توصیفت کنم و برات بفرستم…عالی بود..

۶ آبان ۱۳۸۸ | ۴:۵۶ ق.ظ
ویدا:

عزیزم! تولدت مبارک! همیشه در کنار عشقت شاد و پیروز باشید.
در ضمن شعرت خییییییییییلی قشنگ بود! مهربون بود! ;)
بوس

۶ آبان ۱۳۸۸ | ۸:۲۴ ق.ظ

ای ملکه زیبای من! زادروز تو همواره گاه شکرگزاری من بوده. شکرگزارم بر بودنت و یافتنت. زادروزت خجسته ای عشق همیشگی من.

۶ آبان ۱۳۸۸ | ۱۱:۴۴ ق.ظ

تولدت مبارک بانو

۶ آبان ۱۳۸۸ | ۱:۵۹ ب.ظ

چه شعر آرومی …

حالا که تولدته … دوتا شاخه مهربونی با یه دنیا آرزوهای شاد شاد …

۷ آبان ۱۳۸۸ | ۱:۲۹ ق.ظ

سلام همسایه ی قدیمی!
تولدت مبارک/
جسارتا من از اون تیکه ابر گوشه ی چپ تصویر خیی خوشم اومده!!!!

۹ آبان ۱۳۸۸ | ۷:۰۴ ق.ظ
زهرا باقري شاد:

چرا فقط خط آخر؟…دلم برات تنگه..همین روزها یه نامه بلند برات می نویسم…

۱۲ آبان ۱۳۸۸ | ۵:۱۸ ق.ظ
كائوچيو:

تولدت مبارک ببخش اگر دیر خبرشدم
ولی دوستتون دارم

۱۲ آبان ۱۳۸۸ | ۷:۳۲ ق.ظ
نيك يار:

تولد گل و ترانه و باران تولد توست

شادیهایتان بی پایان و خوشبختیتان مستدام باد

۱۳ آبان ۱۳۸۸ | ۱:۰۰ ق.ظ
زري:

ما اینجا دوباره همچون رابینسون کروزوئه در جزیره می باشیم. ما اینجا قطع شده ایم. ما مسنجر و جیمیل نداریم. ما همین روزها یک کبوتر می خریم برایتان پیغام بیاورد. شما این کبوتر را تکریم کنید و دانه بدهید که بیچاره گرسنه است. ما اینجا بهش نان نمی دهیم.

۱۴ آبان ۱۳۸۸ | ۱:۱۵ ق.ظ
مونا:

خیلی خوشگل بود!
همچنین از سلیقه ات در انتخاب عکس!

۱۸ آبان ۱۳۸۸ | ۸:۲۳ ق.ظ
نوشتن دیدگاه

طراحی شده توسط پریا کشفی(قبل از ارسال نامه لطفن ستاره ها را از آدرس ایمیل حذف کنید)