سرچشمه ی دستهات
ارسال شده توسط پریا کشفی | در سپید, شعرهای من جمعه ۱۵ آبان ۱۳۸۸خیابان های بن بست را گشودی
همه دروازه هایی به صبح
پا گذاشتی به دنیایم
زاییده نشدی که بودی
خلق نشدی که تو خود خالق لحظه هایی
* * *
در من قدم می زنی با من
که عطش شعر و ترانه را به تبسمی از تو فرو می نشینم
که سربلند می کنم از فراسوی سروها
تا چشم های تو را بخوانم
. . .
کلمات
در حضور تو رام تر از کبوترهای خانگی است
و شعر
از سرچشمه ی دست های تو الهام می گیرد
گمونم از نسل رو به انقراض اون جمعی که اون سالها بودیم تنها تویی که هنوزم عاشقانه می نویسی به این قشنگی … و این خوب است … خیلی خوب … خوشبحال تو … خوشبحال محسنت … خوشبحال شعر … خوشبحال عشق …
وای دختر چقدر زیبا نوشته بودی
مرحباااااااااااا ;)
زیبا بود مثل خودت
به به…این یکی و بیشتر خوشم اومد…ضمنن برو ایمیلت رو چک کن…چی نوشتم برات…….
سلام
مطالب و شعر های بسیار زیبایی دارید
خوشحال میشم نظرتون رو درباره شعرهام بدونم.
صلاح دونستید لینک کنید.
http://www.chakamesara.blogfa.com
دیشب رفته بودم بیمارستان از توی پام شیشه بیرون بکشند…سریال رو ندیدم…
قربان صدقه تان هم به همچنین.
نمی دونم…یه تیکه کوچولوی نامحسوس بود…
سلام به پری سالهای دور
خیلی خوشحال شدیم که به ما سر زدی
و خوشحال تر که وبلاگت به سایت تبدیل شده
راستی چرا تاریخ ها را میلادی نوشتی؟
نکنه ایران نیستی؟
پریای عزیز
در گوشه گوشه ی شعرت رگه های شاعرانه به چشم می خورد
اما زبان اثر و شکل چینش واژگان
هنوز تحت سلطه ی منطق نثر است
یعنی بدون به هم ریختگی های شاعرانه
و حذف و اضافه های ادبی
اما حسی در اثر بود که مخاطب را به همراه خود می برد
برایت آرزوی بهترین ها را دارم
باز سراغ ما بیا
esme shoma chiye????!!!!!!!!!!!!
سلااااااااااام خوبی چه خبرا هر وقت میام شعرا و متناتو می خونم کلی کیف میکنم.
دستت درد نکنه.من که از این کارا بلد نیستم به جاش میامو نوشته های تو رو میخونم. بازم مرسی خیلی قشنگ بود. به آقا محسن سلام برسون خیلی زیاد
بای