با تو خودم هستم |

می خواهم خودم باشم
خوراک RSS

صدا نمی ماند

چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۸

اول  فقط به خاطر خستگی بود. به خودش زحمت این را نداده بود که لب هایش را باز کند. همین! چشم هایش بی تفاوت و سرد خیره شده بود.  خیلی که خواسته بود چیزی نشان بدهد، پوزخند آرامی زده بود و خیلی ملایم هوا را  از بینی اش داده بود بیرون. فقط اگر شانه به شانه اش بودی می توانستی صدای خفیف عبور هوا از پره های بینی اش را بشنوی. آن هم اگر سکوت بود. بعد کم کم عادت شد. حتی این اواخر، از پوزخند هم خبری نبود. فقط صدای نشنیدنی پلک ها بود و نگاه خیره و سرد.

CCP0007246_P

اما یک روز، یکهو به خودش آمد. حس کرد طاقتش تمام شده و همه ی سلول هایش دارد فریاد می کشد. لب باز کرد. با تمام قدرتش تارهای حنجره اش را به نوسان آورد و فکر کرد که حالا وقتش است همه،  همه چیز را بدانند. اما هیچ کس برنگشت نگاهش کند. حتی او که شانه به شانه اش ایستاده بود، تکانی نخورد؛ انگار فقط یک مورچه، آرام از کناره ی دیوار رد شده باشد.  دست هایش را مشت کرده بود و سعی می کرد با منقبض کردن عضله های شکم،  قدرت بیشتری بدهد به تارهای صوتی اش. اما انگار بی فایده بود.

*

چشم هایش دیگر بی تفاوت و سرد نبود. غم تلخی توی نگاهش زندانی بود و زیر پره ی نازک اشک می لرزید. کسی نگاهش را نمی شنید. باید قبول می کرد که صدا رفته است.

۱۳ دیدگاه »

خیلی زیباست عزیزم.
من رو یاد این شعر معروف از مارتین نیمولر میندازه:

اول به سراغ یهودی‌ها رفتند
من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم .

پس از آن به لهستانی‌ها حمله بردند
من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم .

آن‌گاه به لیبرال‌ها فشار آوردند
من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم

سپس نوبت به کمونیست‌ها رسید
کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم .

سرانجام به سراغ من آمدند
هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند.

۲۰ آبان ۱۳۸۸ | ۸:۵۶ ق.ظ
میرزاقلمدون:

چه عجب تشریف فرما شدین وبلاگ حقیر ما!!!!
می گفتین کرگدن می کشتیم برایتان!
.
باید قبول می کرد صدا رفته است!
این خیلی ضربه ی خوبی داشت.
آفرین بر تو

۲۰ آبان ۱۳۸۸ | ۸:۵۷ ق.ظ
کرگدن:

باز این آرشه قد قد کرد !
می بینی خوااااهر ؟!
بد زمونه ای شده والله !
به بد مشهدیه رو می دی می خواد کفن گاواردین گلدوزی شده شو بده بیاری حرم مطهر تبرک کنی برگردونی واسش !

۲۰ آبان ۱۳۸۸ | ۱۱:۲۸ ق.ظ
کرگدن:

از اون سایته عکس گذاشتی بعد از مدتها و بعد از کلی پست بی عکس و کم عکس … به قول عباس :
و این خوب است …

۲۰ آبان ۱۳۸۸ | ۱۱:۲۹ ق.ظ
زري:

ولی صدا می ماند…حتی اگر رفته باشد…

۲۱ آبان ۱۳۸۸ | ۱:۳۳ ق.ظ
پریا:

صدایی که حتی فرصت اومدن پیدا نکرده…چطوره می تونه بمونه؟ صدا اگر اومد می مونه اما اگر نذاشتی که بیاد…

۲۱ آبان ۱۳۸۸ | ۱:۳۸ ق.ظ
زري:

هیچی دیگه…مثال بارزش می شه این وضعیت خفقانی که حاکمه…حق با توست..صداباید دست کم شنیده بشه تا بمونه…

۲۱ آبان ۱۳۸۸ | ۲:۱۲ ق.ظ
پریا:

نه حتمن شنیده بشه، همین که بیاد کافیه. شاید نه امروز یه روزی بالاخره یکی می شنودش. می مونه، اگر بیاد اگر بذاری که بیاد

۲۱ آبان ۱۳۸۸ | ۲:۱۵ ق.ظ
زري:

خود متن ؟ خب این سبک نوشتن برای من خیلی سخته. فقط از خوندنش لذت می برم. چون خودم نمی تونم اینطور موجز و گویا بنویسم.
راستش تو شاید تحت تاثیر برخی الگوهایی که باهاشون اشنا شدی داری کوتاه و گویا نوشتن رو تمرین می کنی. کاری که من بلد نیستم.
متن خوبه. اما کشش رو باید در اون زیاد کنی. راستش یک دسته. البته متن های کوتاه اغلب یکدست می شن. این اشکال کار تو نیست. اما اجازه بده بیشتر با کارهات آشنا بشم. با این سبک کارهات تا بتونم بهتر حرف بزنم.

۲۱ آبان ۱۳۸۸ | ۳:۴۲ ق.ظ
زري:

توی ایمیلم مفصل تر نوشتم برات.

۲۱ آبان ۱۳۸۸ | ۳:۴۸ ق.ظ

سلام …
تازه شم حس غریبی داشت … دوس داشتم
ولی می دونی … انگاری که یه قسمت از رمان بود . منظورم همون یک دستیه که زری گفته.شیوه ی نگارشت به درد داستان به این کوتاهی نمی خوره . به درد یه داستان دست کم چن صفحه ای می خوره که آدم یه متن این قدری ش رو می خونه و هی منتظره که تو صفحه ی بعد یا بعدش یه اتفاقی چیزی بیفته . ریتم داستان کوتاه باید تند تر از این حرفا باشه …
…………….
دوس داشتم داستانتو … نمی دونم منو یاد کدوم نویسنده می نداخت … پیری و فراموشکاریه ! یادم نیم آد که !

۲۲ آبان ۱۳۸۸ | ۳:۱۱ ق.ظ

سلام پریای عزیز.داستان مفیدی بود و صدایی که در نیامد.ایجاز یک داستان و فشرده نویسی به درک خواننده از متن کمک زیادی میکنه.البته برخی از داستانهای اینجا پست مدرن نمایانه شده…همیشه باشی

۲۴ آبان ۱۳۸۸ | ۲:۱۶ ب.ظ
میثم:

یادمه یه حدیث یه جایی دیدم با این درونمایه که:
دانش، عمل را صدا می زند. اگر پاسخش را داد می ماند و اگر آن دانش به عملی منجر نشد، دانش هم فرد را ترک می کند.

۲ آذر ۱۳۸۸ | ۳:۴۵ ب.ظ
نوشتن دیدگاه

طراحی شده توسط پریا کشفی(قبل از ارسال نامه لطفن ستاره ها را از آدرس ایمیل حذف کنید)