رقص لرزان در قاب
ارسال شده توسط پریا کشفی | در داستان سه شنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۸اسپرم های عجول و لرزان از دیواره ی قرمز رنگ سمت راست تند و باشتاب روی مسیر شیشه ای لزج، خودشان را می کشیدند تا گوشه ی سمت چپ. پایین پایین و بعد یکهو محو می شدند. دم نازک لرزانشان توی فضا چرخ می خورد و پشت سرشان کشیده می شد تا برسند به دیواره، در هم ذوب شوند و آرام بگیرند، طوری که نمی شد بفهمی کدام یکی بود که زودتر رسیده بود.
* * *
وقتی ماشین یکهو ترمز کرد، زن هنوز نگاهش روی پنجره بود و قطره های باران که حالا به جای حرکت های افقی وسریع، آرام آرام، عمودی روی شیشه می لغزیدند پایین. مثل اشک ها روی گونه ی زن.
۵ آذر ۱۳۸۸
۲۶ نوامبر ۲۰۰۹
آهان اینو دوست داشتم داری به سلیقه من نزدیک میشی آفرین تو میتونی!! یه کم بیشتر تلاشکنی خودشه دیگه!
راستشو بگم ؟!
هیچچچی نفهمیدم ازش !
سلام پریایی…چه غم آرامی…
شاید هم چه شادی آرامی …
گفته بودم که خوشم اومده از این نوشته..خیلی زیاد…
سلام. به نظرم متن جالبی اومد. سه تا مقوله مختلف که در کنار هم قرار گرفتند: اسپرم ها و قطره های باران و اشک!
وبلاگ پر و پیمانی دارید با کارهایی دوست داشتنی. برقرار باشید