۱- حجم امید باش وَ بر گِرد من بچرخ
با من برقص در هیجان بهار و عشق
بگذار نو شوم
۲- با من صبور باش که آسوده نیستم
با من صبور باش که از ترس نیستی
کز کرده ام درون خودم
با تو نیستم
۱- حجم امید باش وَ بر گِرد من بچرخ
با من برقص در هیجان بهار و عشق
بگذار نو شوم
۲- با من صبور باش که آسوده نیستم
با من صبور باش که از ترس نیستی
کز کرده ام درون خودم
با تو نیستم
۱-
مرا به سمت تو آورده باز باران ها
ببار بر من از این تشنه تر نخواهم شد!
۲-
چرا باید از برف و باران بترسم؟
مگر نیستی؟
مگر چتر چشمان تو بر سرم نیست؟
بهار است در من بهار!
(۱.)
تو مثل ماه بلندی و
دست من کوتاه!
پلنگ زخمی این بیشه ها منم آری!
که از نبود تو در درد خویش می پیچم
طلوع کن بر من!
و شانه های خودت را برای من بگشا
که گریه مرهم خوبی برای دلتنگی ست…
(۱۱)
نه به باران
نه به برف
تشنگی در من جز با لبخند تو فرو نمی نشیند
رسیده ام
نه به انتهای خط ؛ به ابتدای خویش
و قدم می زنم تمام ثانیه ها را در خود
و بهت ناتمام روزها را زیر پا له می کنم
پاییز ناتمام شهر مباد که مرا به خواب زمستانی بَرَد
من به درخت احتیاج دارم برای بودن
به هوا تا نفس بکشم
به علف ها تا نگاهشان کنم و زندگی در من ببالد
اما هیچ کس نمی داند
رو به زوالم در این شهر که خانه هاش سیمانی است
این را هیچ کس نمی داند…