با تو خودم هستم |

می خواهم خودم باشم
خوراک RSS

دو سپید

پنج شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۳

(۱)

نه نهر شیر می خواهم

ونه جوی عسل

به همین نم نم باران هم قانعم!

(۲)

روز در من آغاز شده است،

حتی اگر چشم هایم همیشه به روی شب گشوده باشد.

در من چیزی شبیه خورشید شکفته است.

درونم واژه ها می تابند.

مثل تمام بچه های بهانه گیر ،

می نشینم تا برایم قصه بگویی.

حالا تمام حرف هایت را می فهمم…


در دایره ی قسمت

پنج شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۳

تلاقی دوباره شعر ومرگ

این بار نقطه تو بودی…


غم تو غم من

پنج شنبه ۷ اسفند ۱۳۸۲

(۱)

از شعر دور افتاده ام  اما بیمی نیست ،

که تو خود شعر مطلقی…

* * *

(۲)

غم تو غم من است.

در هیئت بغضی ناخواسته،

که پا می گیرد چونان پیچکی-تلخ-

و می بالد بی مهابا

تا واژه های خواستنی را به اشکی بدل کند

….

از پس این پرده روشن لرزان

هیچ…جز نام تو،که باید باشد و بچرخد

در فضای اتاقم…ذهنم…شعرم…

اما گمان مکن

این پیچک تلخ اگر بر گلویم پیچیده باشد هم

تاب نمی آورم گفتن دوستت دارم را…

اصلا این جمله شیرین اساطیری

واژه نمی خواهد و حرف و حنجره

بگذار همه چیز در اسارت باشد

تنها…نگاهم را دریاب!


در چشمانم

شنبه ۱ آذر ۱۳۸۲

آنگاه که برای چیدن خورشید بر می خیزم

شانه های تو نظاره گاه من است…

ای بلند!

پیاله ای برای نوشیدنت نیست مرا

خویش را در چشمانم بیامیز ….


طراحی شده توسط پریا کشفی(قبل از ارسال نامه لطفن ستاره ها را از آدرس ایمیل حذف کنید)