خدایم
همه ی خدایان
و
مذهب ام
همه ی مذهب هاست
“دنیا”
وطن و
“عشق”
زبان ام.
چالمرز
۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱
خدایم
همه ی خدایان
و
مذهب ام
همه ی مذهب هاست
“دنیا”
وطن و
“عشق”
زبان ام.
چالمرز
۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱
زندگی یک مهاجر یک زندگی معمولی نیست. نمی تواند باشد. این را وقتی کسی چمدانش را می بندد و راهی سرزمین تازه ای می شود باید بداند. مهاجرت تنها تغییر زمین نیست. تغییر فرهنگ و زبان است، تغییر عادت های ریز و درشت، کشف رسم و رسوم ها، کشف قاعده ها و قانون ها. باید که خو بگیری به همه ی این تازگی ها و آغوش بازی داشته باشی برای همه ی این تغییرها. مهاجرت شجاعت است.
۱۴ سپتامبر ۲۰۱۱
کافه Rosteriet
۱- بیش از یک سال از راه اندازی پادکست سُرایه می گذرد. در این مدت ۴۰ برنامه از این پادکست/رادیو اینترنتی منتشر شده است و خوشحال ام که شنونده های خود را پیدا کرده است. صفحه پادکست سرایه در فیس بوک در این تاریخ بیشتر از هزار و صد عضو دارد و برای من بخش هیجان انگیزتر قضیه این است که شنونده های زیادی از کشورهای فارسی زبان غیر از ایران هم داریم. هدف من این بوده که تنوع در شعر و شاعر را حفظ کنم و طیف وسیعی از سلیقه ها را پوشش دهم. ممنون می شوم اگر شما – خصوصن شما دوستان وبلاگی قدیمی- هم لینک پادکست را در صفحه شخصی و یا وبلاگ خود بگذارید و یا در نوشته ای پادکست را به دوستان خودتان معرفی کنید (در بین شنونده هایم کمتر چهره و نام آشنا می بینم و این برایم کمی عجیب بوده). پادکست ۴۱ ام سرایه فردا با شعری از شاعر افغان امان پویامک به روز می شود. و آخر اینکه نظرتان مرا خوشحال می کند همان اندازه که اگر شعرم نقد می شد…
۲- فراخوان طراحی لوگوی پادکست سُرایه: پادکست شعر و ادبیات ایران و جهان
پنج شنبه ی این هفته، رساله ی لیسانشیت ام را دفاع می کنم. در سوئد و به گفته ی ویکی پدیا در دانشگاه های فنلاند، مدرکی بین دکترا و فوق لیسانس به این نام وجود دارد. بعضی از دانشجوهای دکترا بعد از گرفتن این مدرک دانشگاه را به قصد کار در صنعت ترک می کنند و برخی برای گرفتن مدرک دکترا تحقیق خود را ادامه می دهند (من از دسته ی دوم هستم)
راستی را که به دورانی سخت ظلمانی عمر می گذرانیم
کلمات بی گناه نابخردانه می نماید
پیشانی صاف نشان بیعاری است
آن که می خندد خبر هولناک را هنوز نشنیده است
چه دورانی
که سخن از درختان گفتن
کم و بیش جنایتی است
چرا که از اینگونه سخن پرداختن
در برابر وحشتهای بی شمار
خموشی گزیدن است!
نیک آگاهیم که نفرت داشتن
از فرومایگی حتا
رخساره ی ما را زشت می کند
نیک آگاهیم
که خشم گرفتن بر بیدادگری حتا
صدای ما را خشن می کند
دریغا!
ما که زمین را آماده ی مهربانی می خواستیم کرد
خود
مهربان شدن نتوانستیم!
چون عصر فرزانگی فراز آید
و آدمی آدمی را یاور شود
از ما
ای شمایان
با گذشت یاد آرید
شعری از برتولت برشت
با ترجمه ی زیبایی از احمد شاملو
*
پی نوشت: مرا گاهی قلم های دیگری نوشته اند.