با تو خودم هستم |

می خواهم خودم باشم
خوراک RSS

در آسمان چشم تو

شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۵

تنها، سکوت کن وَ نگو فرصتم کم است

وقتی که می روی همه جا رنگ ماتم است

حوا نبوده ای که بدانی بهشت هم

بی اعتبار ِ بودنِ آدم جهنم است!

سهم من از پریدن تو یک غزل سکوت

سهم من از عبور تو یک آسمان غم است

یادم نداده بود کسی، خوب من! که عشق

با التهاب و حادثه و درد توام است

باشد… گناه هرچه تو کردی به پای من

این قصه ی مکرر حوا و آدم است

تنها مرا به یاد بیاور شبی که باز

در آسمان چشم تو باران نم نم است…


من

جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۸۵

من اگر قرار بود جزئی از طبیعت باشم کوه نبودم حتمن

درخت هم

نه به آن ستبری ام نه به این ایستادگی

جاری ام

آنقدر سبک که نسیم هم بلند می کندم روی دستهاش

درست مثل قاصدک…


من همین پروانه بودن را دوست دارم

پنج شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵

۱-

مرا به سمت تو آورده باز باران ها

ببار بر من از این تشنه تر نخواهم شد!

۲-

چرا باید از برف و باران بترسم؟

مگر نیستی؟

مگر چتر چشمان تو بر سرم نیست؟

بهار است در من بهار!


جاده ای که منم

پنج شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۵

جاده می شوم که تو از من بگذری

نه تیره ام نه روشن

غبار خاکستری راهم که بر تن ات می نشینم

خاموش و سبک

برگ برگ ات فرو می افتد از شاخه ام

چشم وا کنی

زمستانم

ناتمام و سرد


رنگم کن

پنج شنبه ۱۰ فروردین ۱۳۸۵

بی رنگم

رنگم کن با مداد رنگی ِ بودنت

دستم را بگیر

و از خیابان حادثه ها مرا بگذر

به هیچ عصای سپیدی آنقدر اطمینانم نیست

که به چشمهای تیره ی تو

خیسم کن

در مجادله ی تگرگ و برگ،

پاییز نیستم که فرو افتم از شاخه ات


طراحی شده توسط پریا کشفی(قبل از ارسال نامه لطفن ستاره ها را از آدرس ایمیل حذف کنید)