با تو خودم هستم |

می خواهم خودم باشم
خوراک RSS

دو سپید

پنج شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۳

(۱)

نه نهر شیر می خواهم

ونه جوی عسل

به همین نم نم باران هم قانعم!

(۲)

روز در من آغاز شده است،

حتی اگر چشم هایم همیشه به روی شب گشوده باشد.

در من چیزی شبیه خورشید شکفته است.

درونم واژه ها می تابند.

مثل تمام بچه های بهانه گیر ،

می نشینم تا برایم قصه بگویی.

حالا تمام حرف هایت را می فهمم…


سارا

شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۳

شب می وزد به باغچه سارا چه می شود

 

آینده چیست حدس بزن ؟ها؟چه میشود؟

 

سارا درخت کوچک همسایه سوخته است

 

مرگ همیشه می وزد اینجا چه می شود؟

 

سارا حیاط کوچک ما نقشه ی جهان

 

بعد از گذشت یک سده آیا چه میشود؟

 

سارا مرا کنار همین حوض دفن کن

 

دفتر چه های شعر من اما چه می شود؟

 

سارا نماز صبح شب قهوه های تلخ

 

سجاده و نیایش و خرما چه می شود؟

 

می دانمت که از پس این گریه های تلخ

 

اندوه چشم های تو دریاچه می شود

 

بس می کنم‚بخند!ببین چای می خوری؟

 

شب روشن است…بیهده ما را چه می شود؟

 

حتماً بدوز دکمه ی پیراهن مرا

 

بگذار بگذریم که فردا چه می شود شود

 

 

 

*           *           *

 

 

 

سارا درختهای جهان شعله ور شوند

 

این شعر های اندک اندک اگر بیشتر شوند

 

بگذار تا سکوت کنم شعر چاره نیست

 

بیهوده چشم هات برای چه تر شوند؟

 

سارای پیر!صبح چهل سالگی به خیر

 

چیزی بخوان که چلچله ها با خبر شوند

 

سارای سالخورده ی من ریشه کن به خاک

 

این روز های سرد مبادا تبر شوند

 

این کفشهای خانگی تنگ را مپوش

 

مگذار گامهات چنین مختصر شوند

 

دست از کنون بدار به آینده فکر کن

 

بگذار این درختچه ها هم پدر شوند

 

 شاعر شعرها یادم نیست!!!


در دایره ی قسمت

پنج شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۳

تلاقی دوباره شعر ومرگ

این بار نقطه تو بودی…


رها…

پنج شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۳

و دور شدیم و گذشتیم و بی صدا رفتیم

و بی خیال قفس ها و میله ها رفتیم

و مثل گله ای از اسب های وحش چموش

لگد زدیم به زنجیرها رها رفتیم

و دشت را که سراسر دروغ و عصیان بود

به زیر سمٌ خود آتش زدیم تا رفتیم

و دشنه های خیانت همین که پی در پی

برای کشتنمان آمدند ما رفتیم

و دل زدیم به دریا و یکنفس راندیم…

به مقصدی که نباید ….به نا کجا رفتیم…


شعرهای سیاه جهنمی!

پنج شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۳

لحنم عوض شده است بدم تیره ام ولی

آقا قبول کن که تو هم مثل من بدی

آقا قبول کن که تو هم …مثل من که نه!

اما هنوز هم همه را گول می زنی

می ترسم از همین دوسه تا جرم کوچکت

آقای شعرهای همیشه جهنمی!

می ترسم از صدای تو وقتی که ساده نیست

می ترسم از دروغ نگاه تو هم کمی…

اصلا بیا درست بگو قبل از این تو را

عاشق نکرده است به غیر از خودم کسی؟

یا من هم از سر نادانی ام شدم

قربانی دروغ تو آقای دمدمی!

*  *  *

لحنم عوض شده است ، بدم ،  تیره ام. ولی

تو مثل قبل داری دم از عشق می زنی

من باورت نمی کنم اصلا چه فایده

آقای شعرهای سیاه جهنمی!


طراحی شده توسط پریا کشفی(قبل از ارسال نامه لطفن ستاره ها را از آدرس ایمیل حذف کنید)