از شعرهايم نمی پرسی؟

کسی از شعرهايم نمی پرسد

و من دستی نمی برم به نوشتن

فارغ نمی شوم از شعرهای نُه ماهه

...

من مادر خوبی نيستم

واژه ها در من رسيده و نارسيده سقط می شوند

عادت کرده ام به نشنيدن صدای نوزادها در خودم

و به انداختن هر آنچه مرا از دويدن باز می دارد

...

سبکبال که می شوم بال شعرم می شکند

دلم نمی خواهد اعتراف کنم در من شعر

زاييده ی درد است

 

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ۱٠:٢٧ ‎ب.ظ روز پنجشنبه ٢٤ آذر ۱۳۸٤
+

ما به انکار تو عادت کرديم...

 

ما به انکار تو عادت کردیم

و بهشت از سرمان زود پرید

خو گرفتیم به تاریکی شب

صبح دیدار تو در خاطره هامان گم شد

سجده کردیم به ابلیس وَ در باورمان

آتش و خاک به هم ریخت

حقیقت جان داد

 

ما به انکار تو عادت کردیم

نه ازل بود نه عشق

آدمی بود و گناه

و جهان،

فصل جاوید شب و حسرت شد.

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ۸:٤۳ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ۳ آذر ۱۳۸٤
+