به کدام سو؟

دارم جزوه های ترم جدیدم را آماده می کنم. یک سالی هست که توی فکرم برای هر جلسه درس یک جمله ناب پیدا کنم و برای دانشجو ها ببرم. چیزی که دلم می خواست روزهای دانشجویی کسی برای خودم می خواند. از امید از عشق از عرفان از...

فکر کردم اگر هر دوست وبلاگی ام حتی یک جمله هم برایم کامنت بگذارد تا آخر ترم دستم پر است. پس در این حس من شریک شو. می شوی؟

آنچه به دنبالش بودم فرار نبود. آزادی بود.

 من نمی خواستم فرار کنم. بلکه فقط می خواستم آزادانه کمی بدوم

از کتاب لحظه های ناب- دکتر باربار دی انجلیس

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ۱٢:۳۸ ‎ب.ظ روز دوشنبه ۱٦ بهمن ۱۳۸٥
+

ازطلوع چشم تو

آفتاب بود

من درون تو جوانه می زدم

پا گرفته در خیال روشنت

مثل باد، می وزیدم از غروب نیستی

تا طلوع چشم تو...

عشق، حرف ساده ایست

مشق ناتمام بی ستون

با سلام تو تمام می شود

چشم باز می کنم به روی تو

و باز

روزهای تلخ و تیره ام به کام می شود

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ۱٢:۳٧ ‎ب.ظ روز یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸٥
+