دروود چون هميشه...

 

* * *

اين بار هم ستاره ي تو- آسمان من

جولان خاطرات خوشت در جهان من

 

من آنقَدَر درون تو گم مي شوم كه باز،

ديگر كسي نيافته باشد نشان من

 

اما هميشه تلخي ابهام و شك و ترس

چون دشنه اي نشسته به پشت گمان من

 

يعني به گور مي برم اين آرزو كه، كاش

من تا ابد براي تو باشم، تو آن من؟

 

اما... تو مال هيچ كسي...نه! نمي شوي!

اين حرف را نديده بگير از زبان من

 

* * *

 

من آرشم! زنانه ولي چله مي كشم،

با قطره هاي اشك خودم بر كمان من!

 

اما اثر نمي كند اين گريه ها وَ درد

دارد جوانه مي زند از استخوان من

 

...

 

من خسته مي شوم و غزل رو به آخر است

من خسته مي شوم و تن نيمه جان من،

 

دارد براي مرگ خود آماده مي شود...

 

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ۱٢:۳٧ ‎ق.ظ روز جمعه ٢٩ آبان ۱۳۸۳
+

 

دروود چون هميشه...

 

*  *  *

من كه معمولا گرفتارم، شما هم خسته ايد

چندمين ماه است اينكه با دلم ننشسته ايد

 

باورش سخت است اما اين شما هستيد كه

از من و شعرم گذشتيد و به خود دل بسته ايد

 

مثل كبكي زير برف و مثل يك تنديس كور

من دلم مي سوزد آقا چشمتان را بسته ايد

 

من دلم مي سوزد اينجا توي اين دلمردگي

از سپيديها گسستيد و به شب پيوسته ايد

 

 

اين تعارف ها به حال ما چه فرقي مي كند

بنده شيطان منم، باشد! شما وارسته ايد

 

كاش اما يك دو روزي هم شبيه من....ولي،

چشمتان را بسته ايد انگار...

                                     باشد...

                                                  خسته ايد...

 

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ۸:۳٥ ‎ق.ظ روز جمعه ٢٢ آبان ۱۳۸۳
+

آبان ٬ ماه شاعرها

سلام

نوبتی هم باشه نوبت منه که اين وبلاگ رو به روز کنم.

همه شاعرا می دونن که توی دو ماه از سال ٬حال و هواشون عوض ميشه. اصلاْ يه جور ديگه می شن.انگار همينجوری وزن و قافيه از کلماتشون تراوش ميکنه. به نظر من خدا ارديبهشت و آبان رو فقط  و فقط به خاطر شاعرا آفريده.

و اما آبان...

بعله آبان رويايی امسال هم فرا رسيد و موقع اون شده که مثل چند ماه گذشته ٬ اين پنجشنبه هم جلسه هميشگی وبلاگی ها رو برگزار کنيم.

يادداشت کنيد :

خيابان ولی عصر - بالاتر از پارک ساعی - نرسيده به توانير- کوچه احتشام - بوستان نظامی گنجوی - باشگاه شهروندان جوان

زمان :   پنجشنبه ۷/۸/۱۳۸۳ ساعت ۱۴ الی ۱۷

 

در ضمن به نکات زير توجه کنيد :

۱- اين دفعه ماه رمضونه ! نه از شام خبری هست نه از کافه گلاسه و هات چاکلت. اگه خيلی پايه باشين ميريم بعد از جلسه يکی از اين ايستگاههای صلواتی رو درو می کنيم.

۲ - آدرس مکان مورد نظر يه خرده ای خفنه! قرار شد برای اينکه گم نشيم  با هم يه قرار حدود ساعت يک و نيم روبروی بيمارستان دی بذاريم. اگه می خواين خودتون بياين هم مشکلی نيست اما حتما يادتون باشه که ساختمان موسسه رسانه های تصويری سر کوچه احتشام واقع شده.در ضمن شماره های تلفن اونجا رو هم داشته باشين بد نيست :

۸۸۸۱۸۴۴

۸۷۸۴۸۳۹

۳ - پريا بانو تاکيد کردند که من در اين مکان مقدس از خودم تشکر کنم. من هم در کمال فروتنی به جای خودم از جناب آقای کشفی(پدر پريا بانو) يه تشکر ويژه می کنم...بعدها شايد مجبور بشم از مهدی نقی پور هم تشکر کنم.

۴ - عرضی نيست. فقط منتظريم..

 
مسئول روابط عمومی وبلاگ می خواهم خودم باشم
                                                                 رضا

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ٦:٤۳ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ٥ آبان ۱۳۸۳
+