محل جلسه ماه

سلام به همه دوستان

تو جه                    توجه

خدمت همه دوستان بلاگر و شاعر اعلام ميداريم که:

جلسه اول اين ماه موقتا به جای پارک لاله در محل تريای نشر ثالث برقرار ميشود.

لازم به ذکر است به علت بعضی محدوديت ها اجبارا ملزم به اجرای بعضی از قوانين هستيم .

۱- رسيدن سر موقع به مکان جلسه

۲- رعايت کردن سکوت مجموعه.....و حداقل سر و صدا

۳- تهيه نوشيدنی يا خوراکی از تريا در طول زمان استقرار در محل

۴- ترک سريع و بدون سر و صدای مکان نشر ثالث

۵- عدم ايجاد مزاحمت برای مشتريان کتابفروشی

زمان: پنجشنبه ۲ مهر ماه ۱۳۸۳

مکان : محل انتشارات نشر ثالث واقع در ميدان هفت تير . به سمت ولی عصر .خيابان کريم خان . زير پل کريم خان .تريای کتابفروشی نشر ثالث.

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ٩:٠٠ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۳
+

خدا بود و ديگر هيچ نبود...

 

دروود چون هميشه...

 

*   *    *

 نوشته بود:

"روزگار فراز و نشیب فراوان دارد

و گویی به جویندگان حق و حقیقت مقدر شده است که لذتشان در اشک

و تکاملشان در تحمل شکنجه ها باشد..."

 *   *    *

و زندگی جريان دارد...

 

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ٢:٢٤ ‎ب.ظ روز پنجشنبه ۱٢ شهریور ۱۳۸۳
+

امروز پنج شنبه نيست اما به حرمت...

 

به سکوت نشسته ای و سکوت را

جز خاموشی شايسته پاسخ نيست

اما دروود

که چشم ها را نمی شود از گفتن باز داشت...

*     *      *

می خواهم دامن تابستان را بگیرم تا نرود.وقت غروب دست بگذارم روی شانه های خورشید تا بنشیند .بیشتر بماند.بوی پاییز می آید.روزها دارند کوتاه می شوند.من تازه دارم می فهمم روزهای بلند تابستان چه لذتی دارند...

حس پرنده شدن توی سراشیبی کوچه..روی پله ها... وقتی گاهی هم مثل امروز ابر و باد و باران و آفتاب همه با هم دارند در  لحظه ها موج می زنند...وقتی آنقدر این حس در من بالا می گیرد که دلم می خواهد همینطور بی وقفه دست هایم را باز کنم و بدوم و باران صورتم را نوازش کند و باد اندامم را شلاق بزند و من خوش باشم...سرمست از بودن...بودن...بودن...و سرشار....

اصلا همه این ها بهانه است.آمده بودم بگویم:

آقا! روزتان مبارک.هرچند این دلخوری ها بیشتر از آنچه تصور می کردم ادامه دارد.

اين روزها بد قلق شده ايد.باشد.خيالی نيست.قبلا هم گفته بودم هرطور راحتيد...

اما هنوز هم گوشی برای شنيدن حرف هايتان هست.هنوز هم کسی از آنسوی شهر دلش هوايتان را می کند.نگران است برای فردايتان.... به حرمت همه لحظه های پیش از این...به حرمت همه دوستی ها...

 

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ۱٠:۳٩ ‎ق.ظ روز دوشنبه ٩ شهریور ۱۳۸۳
+

و این کلمات مقدس ٍ خدای من است...

 

و او به عیسی فرمود:

"ای عیسی!

نمی دانی که چه اندازه مشتاق بندگان خویشم و چقدر چشم انتظار آمدن آنان به سوی خود.

و نمی دانی که چگونه با نیکویی آنها را می جویم.

اما آنان باز نمی گردند و روی به سوی من نمی کنند."

و باز فرمود:

"اگر آنان که از من روی گردانده اند و به چیزی جز من دل خوش کرده اند،

می دانستند که چه  اندازه بازگشتشان را انتظار می کشم و چقدر به توبه شان اشتیاق دارم،

هرآینه از شوق می مردند و از بی قراری قالب می گسستند...."

 

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ۱۱:٠٥ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ٥ شهریور ۱۳۸۳
+