ماه من!

(۱.)

 

تو مثل ماه بلندی و

دست من کوتاه!

پلنگ زخمی این بیشه ها منم آری!

که از نبود تو در درد خویش می پيچم

 

طلوع کن بر من!

و شانه های خودت را برای من بگشا

که گریه مرهم خوبی برای دلتنگی ست...

 

(۱۱)

 

نه به باران

نه به برف

تشنگی در من جز با لبخند تو فرو نمی نشیند

 

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ۱۱:٠٤ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ٢٧ بهمن ۱۳۸٤
+

پرنده ای می شوم در آغوشت

 

(۱)

بال گشوده ام با شوق

تنها، دستی باید که اشارتم دهد تا پرواز...

 

 

 

(۲)

 

پرده ی اول:

 

دریا بود و تو بودی

خورشید بود و تو بودی

و «عشق»

آغازین سرود آدمیت

که درست قبل از اولین ثانیه های زاده شدن

فرشته ای زیر گوشم زمزمه کرد

 

پرده ی دوم :

 

دریا هست و تو هستی

خورشید هست و تو هستی

و آسمان

مرا به ملکوتی می رساند دور

-اگر بال پریدنم باشد-

از کدام روزن از کدام دریچه

پرواز را بیاغازم؟

 

پرده ی سوم :

 

دریا هست و

خورشید هست و

 آسمان هست

تو اما...

«نسیان»

 شروع وسوسه ای دیر در من،

که دیگر نه ایمانم به پنجره هست نه پرواز

(این را درست قبل از اولین ثانیه های سرگردانی

کسی زیرگوشم زمزمه کرد)

 

و... پرده ی صفر :

 

بال های پوسیده در پیله را

خط بطلان می کشم از نو

دریا تویی

و خورشید تویی

 و آسمان تو

و من

پرنده ای می شوم در آغوشت

 

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ٧:٠٩ ‎ب.ظ روز پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸٤
+