به لطف شما و عذاب وجدان من

سلام به روی ماه دوستان بامرام و بی مرام!
من این چند خط را به خاطر رهایی از وجدان درد اینجا می نگارم
ملالی نیست جز دوری شما
امشب جای همه خالی با چند تن از رفقای تازه یافته رفته بودیم کنسرت سیما بینا که خوب بود اما آنطوری که می خواستم حس و حال به من نداد
جریان این برف زمستانی را هم آنقدر جدی بگیرید که باریدن برف در شیراز را آن هم سالی یک بار اگر درجه حرارت و باران یاری کند
این روزها نوسان شدیدی هست در دما گاهی باران هست و گاهی مه و هوا اکثر اوقات دل انگیز
من دوباره دارم نقل مکان می کنم یک فلت دانشجویی گیر آورده ام به یاری دوستان نزدیک دانشگاه که در واقع جز خوابگاه های دانشجویی هست. نقلی و تو دل برو با یک چشم انداز محشر. اما اگر خدا یاری کند قرارداد دو ماهه ام را باید تمدید کنم که دیگر نیازی به جابجایی دوباره نباشد
اینجا حال و هوای شهر کریسمسی شده درست مثل اسفند خودمان و بوی عید. تزئینات و درخت های کریسمس و شمع و خرید و شلوغی مغازه ها و حراج
خوب
خوب شد آقای ایکس؟ خوب شد خانم ایگرگ؟
از شر متن قبلی رها شدید نه؟
من هم دستی بردم به کی بورد!
چقدر نوشتنی دارم و شنیدنی که باید سر فرصت بنویسم و بگویم!
رخصت تا بعد

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ٥:۳٥ ‎ق.ظ روز یکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸٦
+