کریسمس و درخت و خرید و حراج و اسپانیا و جزایر قناری!

نوشتن این همه مطلب جا مانده کار چندان راحتی هم نیست! خیلی گذشته از پست آخرم و همه ی این مدت هم پر بوده از نوشتنی! من با خودم قرار گذاشته ام که در مورد هیچ چیز هم اگر ننویسم بعضی نکته ها مثل خرید و حمل و نقل و دانشگاه و حراج! را که برای خودم هم جالب بوده حتمن بنویسم اینجا. چیزهایی که با ایران تفاوتش چشمگیر بوده برای من. این ها را هم امروز لو دادم که خدای ناکرده نتوانم دیگر از زیرش در بروم!
من دو هفته تعطیلات داشتم. تقریبن البته! تعطیلات کریسمس که با دو روز آخر هفته روی هم تقریبن یک هفته بود و تعطیلات سال نو. سیستم سال نو خودمان به نظرم از همه قشنگ تر است! من هرچه فکر کردم نتوانستم منطقی برای این مدل تعطیلات پیدا کنم بیشتر البته منظورم سال نو هست وسط زمستان و توی سرما و وقتی همه ی طبیعت خواب است و منتظر بهار و تازگی!
اما همه چیز برایم تازه و دیدنی بود. مغازه های شلوغ و آدم های مشغول خرید برای سال نو و شکلات های جور واجور توی بسته بندی هایی که آدم تا خودش را راضی کند که بازشان کند برای خوردن طول می کشد! درخت های کریسمس و بابا نوئل و هفت شمع روشن و ستاره های پشت پنجره و شلوغی غیرطبیعی خیابان ها آن هم برای جایی مثل گوتنبرگ که توی حالت های عادی ترافیک و شلوغی برایش معنی ندارد. حراج های بعد از شب یول و قیمت های نصف شده و یک چهارم شده و محشر!! آتش بازی های شب سال نو دم رودخانه و هجمه ی آدم ها! اسکیت و یخ و سرما! باران و ابر و ابر و ابر!
و بعد هم درست بعد از تعطیلات کریمس سفر یک هفته ای من به جنوب اسپانیا یعنی سومین جزیره ی بزرگ از جزایر قناری به نام gran canaria
و آفتاب و هوای دلچسب بهاری درست وسط زمستان و اقیانوس و نخل و افق
همه ی این ها را باید با جزئیات بنویسم! یعنی فکر کنم حالا حالا ها کار داریم با هم اینجا!

پ. ن: بزم رباعی راه افتاده باز هم! چند سال گذشته از صد و خورده ای رباعی سرودن که یادم نبوده کجا! توی دو سه روز! گاهی خانه و گاهی شرکت ایزایران؟!

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ٥:٠٢ ‎ب.ظ روز یکشنبه ٢۳ دی ۱۳۸٦
+