روزهای زندگی- مقاله ی روز!

پیش نوشت: به علت ساختار استثنایی این مقاله برای فهمیدن آن قسمت تقدیر و تشکر را قبل از تحیل و نتیجه گیری بخوانید!
 
مقدمه:
یادته اون شب که من غصه دار بودم و اومدیم خونه من نشستم پای کامپیوتر؟ دلیل داشتم خوب! می خواستم اون کار بانکی رو تموم کنم حتمن.
تحلیل و بررسی:
اگر من لپ تاپم رو نمی بستم یا اگر تو لپ تاپت رو نمی بستی در هر صورت می افتادیم توی یه حلقه! من هی زیر چشمی تو رو نیگا می کردم که جدی و با ابروهای درهم به مانیتور خیره شدی و هی خودم بیشتر به مانیتور خیره می شدم! تو هم هی منو نیگا می کردی که جدی و با ابروهای در هم به مانیتور خیره شدم و هی بیشتر به مانیتور خیره می شدی! فضا همچنان سنگین می موند و ما با دلی مملو از غصه می رفتیم توی رختخواب و از اون جا که تو اونقدر مهربونی که نمیذاری من غمگون بخوابم، اگر موفق می شدی و اصرارهات نتیجه می داد، منو به حرف می کشیدی و بعد از یک ساعتی حرف زدن حال جفتمون خوب می شد و می خوابیدیم.  و در عمل چند ساعت قبل از خواب، با هجم سنگینی از کدورت انباشته شده و می سوخت یعنی هدر می رفت! علاوه بر آن چند ساعتی خواب ناز به تاخیر می افتاد و احیانن هم همراه می شد با خواب صبح و دیر رسیدن به دانشگاه.
 و اگر هم اصرارهات نتیجه نمی داد- طبق آمارهای موجود این مورد بسیار نادره و در این مدت تنها یک بار اتفاق افتاده اون هم دلیلش این بوده که من اشتباهی فکر کرده بودم کمتر با هم در مورد مشکلات حرف بزنیم بهتره!- با دلی مملو از غم می خوابیدیم، شب خوابای عجیب غریب و غمگون تر می دیدیم. و این هم خودش دو حالت داشت یا تا صبح خواب می دیدیم و صبح خسته و غم آلوده بیدار می شدیم یا نصفه شب من ناله می کردم و هر دو بیدار می شدیم و حرف می زدیم و etc . برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به ذهن شلوغ پلوغ من یا تجربه های شخصی خودتون!
نتیجه گیری:
حرف زدن ها و تحلیل هامون نتیجه اش همیشه مثبت بوده و در مجموع ما خیلی با حالیم!
تقدیر و تشکر:
اول از تو تشکرمی کنم که یه مدت صبر کردی و نشستی که من حالم خوب بشه!
دوم از خودم که حتی وقتی دیدم تو رفتی و لپ تاپت رو آوردی، کارم تموم که شد لپ تاپم رو بستم و رفتم خودم رو با مرتب کردن انباری مشغول کردم!
سوم بازم از تو که وقتی دیدی من لپ تاپم رو بستم و رفتم، تو هم اومدی توی انباری و کمکم کردی!
چهارم از خودم که یه پیشنهادایی می دم که رابطمون قشنگ تر بشه! مثل استفاده کمتر از کامپیوتر و انجام بیشتر کارای طبیعی شبیه کتاب خوندن و پیک نیک و اینا!
پنجم از تو که همیشه همراه منی و پیشنهادای منو قبول می کنی و تشویق ام می کنی و به من افتخار می کنی!
ششم از ما که تصمیم ها و فکرامون رو عملی می کنیم!
منابع:
زندگی مشترک من و عشق ام! ذهن شلوغ پلوغ و تحلیل گر من!

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ۱٠:٤٥ ‎ب.ظ روز جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۸٧
+