برای عشق زمینی و آسمانی ام که تویی...
خیلی وقت ها هوس می کنم برایت شعر بخوانمُ، بنویسم روی کاغذی بدهم دستت، یا روی کارت تبریک های هجدهم هر ماه...اما عاشقانه ای که عاشقانه باشد نمی یابم!
شعرهای خودم را زیر و رو می کنم از صدها نوشته انگشت شمار دارم شعر عاشقانه ای که کلمات تلخ نداشته باشد!. دلم می خواهد دفتری برای شعرهای بهاری داشته باشم فقط بهاری... مثل بهار بودن من و تو باهم.
امروز می گشتم. هوس کرده بودم و وبلاگ های قدیمی و جدید دوستان را می گشتم. این شعر شیرین را تازه دیدم. نه به شیرینی خنده ها و بوسه هایت اما...
ای که هوای منی بی تو نفس ادعاست
ذکر کمالات تو تذکرﺓ الاولیست
مثنوی معنوی ست قصه ی ما که در آن
آخر هر ماجرا اول یک ماجراست
در صف قند و شکر زندگی ام تلخ شد
قند من افتاده است پس صف بوسه کجاست
بوسه ی گرمی بده تا لبم اذعان کند
بین دو قطب رخت خط لبت استواست
باز هم افتاده در پیچ و خم قامتت
شکر خدا که دلم گمشده در راه راست
ای نه چنین نه چنان در دل من همچنان
عشق زمینی بمان عشق هوایی هواست