فقط پنج دقیقه!

فقط پنج دقیقه به خودم وقت دادم که در ساعت کاریُ، اون هم بعد از سه روز دوری از کتاب و مقاله و کار و همه چیز بیام اینجا یه چیزهایی بنویسم. سخته ولی می تونم!

- دیروز خوب بود. خیلی خوب. خرید سوغاتی و با هم بودن و خنده و همفکری و... اما الان کمی گیجم.

- من خوابم می آید! مدت زیادی است که شب هاخوب نمی خوابم. هرچه در بیداری از فکر می گریزم شب ها فکرها دست از سرم بر نمی دارند. خیلی شب ها می شود که با خنده می خوابم و با گریه بیدار! دارو داردـ!!!!

- به عشق ام افتخار می کنم. لبریزم از بودنش.

می گویم: خدا تو رو برای من آفریده بوده!

با شکایت می گوید: ولی من که از تو بزرگترم!

می گویم: به روز ازل اعتقاد داری؟

....

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ۱:٢۸ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ۱۸ تیر ۱۳۸٧
+