يه کوچولوی ديگه هم بگم و برم.منو نزنين لطفا!!!! نظم هم چيز بديه ها!!!....اصلا کاش هفته چند تا پنج شنبه داشت!!! دوتا گزارش با حال از جلسه پنج شنبه قلم خورده يکی توسط راضيه بانوی گلم و يکی آقا امير شرجی عزيز....اگه دوست داريد سر بزنيد خب؟...برم ديگه....

 

*     *      *

 

خیلی جالبه.اول خنده ام گرفته بود.بعد عصبانی شدم.بعد هم به این نتیجه رسیدم که دوباره به روز کنم و یک سری چیزها را روشن کنم:

                                    (از هر کدام می گذرید از نکته سوم نگذرید!!!)

 

*           *           *

 

اول: عزیزان من! چرا به نوشته های قبل از شعر دقت نمی کنید! فکر می کنم این جمله به خوبی نشون بده که شاعر شعر پوریا سوری نیست و واسه ما گمنامه:

 

تو شب شعر یکتا اینا پوریا یه دونه شعر خوشگل از یه شاعر گمنام در حاشيه مراسم واسه ما خوند که من خوشم اومد و ازش گرفتم...

 

(که البته همین کلمه گمنام باعث جوش آوردن بعضی ها که اصلا منظورم امیر مرزبان نیست(!!!!!) شده...باید عرض کنم مفهوم کلمه گمنام در اینجا این است که نام شاعر برای ما گم است !!!! یعنی آن را نمی دانیم...خوب وقتی نمی دانم شاعرش کیست علم غیب ندارم که بزرگ است یا کوچک برادر جان!!!!)

جالب تر از همه اینها این است که سه تا از دوستان خوبم این شعر را به سه نفر متفاوت نسبت داده اند:

(رضا شکارسری به روایت از داداش امید.بهروز یاسمی به روایت از دوست خوبم رضا سیرجانی و احمد شهدادی به روایت از جناب امیر مرزبان.)حقیقت امر اینکه داداش امیر بیشتر از همه پافشاری کرد و قرار شد دو تا شعر از همین شاعر یعنی آقای احمد شهدادی برای من ارسال کند که هر دو را اینجا بنویسم.در ضمن من هیچ مسوولیتی رو در قبال شعر و يا شاعر قبول نمی کنم!!!!!

 

*           *           *

 

دوم: من پیشنهاد کاملا جدی برای جلسات شعرخوانی داده بودم که هنوز هم مصر هستم راه بیافتد.خواهش کرده بودم زمان و مکان پیشنهادی را هم دوستان قلم رنجه بفرمایند و بنویسند!!!

در مورد زمان ظاهرا همه با آخر هفته موافقند(حداقل دوستانی که اشاره کرده بودند) فکر می کنم عصر پنج شنبه زمان مناسبی باشد.مکان هم چون به جز امیر مرزبان عزیز کسی پیشنهادی نداده که آن هم سکرت می باشد!!! فکر می کنم برای این هفته عجالتا پارک لاله (تهران) مناسب باشد.البته به شرطی که به قول داداش امیر اسلام به خطر نیافتد!!!حالا اگر هم به خطر افتاد و ما را کت بسته بردند نیروی انتظامی همان اتاق نمور بازداشتگاه هم می تواند مکان مناسبی باشد و جلسه به کار خود ادامه خواهد داد!!!! اگر همه چیز آنطور که می خواستیم پیش رفت حتما برای یک مکان دائم با هم همفکری خواهیم کرد.

در مورد حرف آقا رضای سیرجانی عزیز هم باید عرض کنم هدف از برگزاری این جلسه این است که فرصتی برای نقد شعرها و البته دیدار دوستان پیش آید و آن مشکلاتی که روز فستیوال مطرح شد از بین برود.پس اینکه شعر مال اینجا باشد یا دفتر سالهای کودکیمان هیچ فرقی نمی کند.مهم این است که از این حالت کلیشه ای: "خواندم و لذت بردم" یا  "کار زیبایی بود " خودمان را رها کنیم.هدف این است.تا چه پیش آید...

 

*           *           *

 

سوم: پس این هفته پنج شنبه ساعت ۶ عصر درب اصلی پارک لاله واقع در بلوار کشاورز-تهران منتظر دوستان هستیم. (قاصدک سوخته عزیز هم حتما تشریف بیاورند تا خیلات دخترانه ما به حقیقت بپیوندد!!!)

 

 

*           *           *

 

چهارم: اين هم از شعرهايی که داداش امير لطف کرد و فرستاد

 

شب مي وزد به باغچه سارا چه مي شود

آينده چيست حدس بزن ؟ها؟چه ميشود؟

سارا درخت كوچك همسايه سوخته است

مرگ هميشه مي وزد اينجا چه مي شود؟

سارا حياط كوچك ما نقشه ي جهان

بعد از گذشت يك سده آيا چه ميشود؟

سارا مرا كنار همين حوض دفن كن

دفتر چه هاي شعر من اما چه مي شود؟

سارا نماز صبح شب قهوه هاي تلخ

سجاده و نيايش و خرما چه مي شود؟

مي دانمت كه از پس اين گريه هاي تلخ

اندوه چشم هاي تو درياچه مي شود

بس مي كنم‚بخند!ببين چاي مي خوري؟

شب روشن است...بيهده ما را چه مي شود؟

حتماً بدوز دكمه ي پيراهن مرا

بگذار بگذريم كه فردا چه مي شود شود

 

*           *           *

 

سارا درختهاي جهان شعله ور شوند

اين شعر هاي اندك اندك اگر بيشتر شوند

بگذار تا سكوت كنم شعر چاره نيست

بيهوده چشم هات براي چه تر شوند؟

ساراي پير!صبح چهل سالگي به خير

چيزي بخوان كه چلچله ها با خبر شوند

ساراي سالخورده ي من ريشه كن به خاك

اين روز هاي سرد مبادا تبر شوند

اين كفشهاي خانگي تنگ را مپوش

مگذار گامهات چنين مختصر شوند

دست از كنون بدار به آينده فكر كن

بگذار اين درختچه ها هم پدر شوند

 

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ٢:۱٧ ‎ب.ظ روز پنجشنبه ٤ تیر ۱۳۸۳
+