اين اولين جمعه را...

كاش...

 

 اين من نيستم انگار... من نيستم كه نفس مي كشم كه راه مي روم كه نمي نويسم اين روزها حرف هايي را كه بايد مكتوب شوند. من آني نيستم كه مي خواهند و نه مني كه خود مي خواهم ، مي خواستم شايد اگر به انتها...

خودم هستم و خودم. خودي كه من نيستم و يادم مي آيد كه هميشه در مجادله بوده ام و سخت مي شود گاهی و نفس کم می آورم انگار. مرا ناملايم مي كنند اين ناملايمات و دورتر مي شوم و دور مي شوم و در دور دست ها نقطه اي مي شوم كوچك...هيچ... و كاش پرنده اي بودم رها...

 

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ۱٠:٤٧ ‎ب.ظ روز جمعه ٥ فروردین ۱۳۸٤
+