بيدار می شوم...بايد...دلم صبح می خواهد
من آدم مسخره اي هستم كه هي دلم مي خواهد به تو خوبي كنم و فكر مي كنم آن لحظه هاي اوج دوباره تكرار خواهد شد من آدم مسخره اي هستم همين كه مي نشينم گوشه ي اتاقم و غوطه مي خورم در خاطره هايت و تو در خودت غوطه وري... من به جايي نمي رسم تو هي دورتر مي شوي من هي شكسته تر و چه اصراري دارم براي با تويي - كه نيستي- بودن چه اصراري دارم به بودن و " انسان دشواري وظيفه است" و من فكر مي كنم به دشواري دوست داشتن و فكر مي كنم به دشواري دوست داشته شدن و فكر مي كنم... و فكر مي كنم... و فكر مي كنم، خواب بوده ام شايد و تو روياي شبانه اي بوده اي كه از سرزمين خواب هايم گذشته اي و تمناي تكرار توست كه نمي گذارد بيدار شوم و تمناي تكرار توست كه دستم نمي رود به گشودن پنجره...
پ.ن : جلسه ماهانه شعر هم طبق معمول هميشه در پنج شنبه اول اردي بهشت در تهران برگزار خواهد شد. زمان و مكان دقيق را در همين وبلاگ به زودي بخوانيد.