به طوفان ها بگو...

(امیدوارم همگی سالی سرشار از خوشبختی و سلامتی رو آغاز کرده باشین برای خیلی هاتون دلم تنگه!)

 

 آگاهانه زندگی کردن را دوست دارم. آگاهانه درد کشیدن را،  آگاهانه خوشبخت بودن را و آگاهانه "بودن" را

تو را سپاس که به من آموختی چشیدن دردها و شیرینی ها را توامان.

به طوفان ها بگو هرچه می خواهند بتازند من تا همیشه بهار م

 

- -  این اولین نوشته ام در سال جدید تقدیم به عموی مهربان ام صمصام و بودن بی دریغش. هرچند شایسته اش نیست و می دانم

  

 

بی رنگم 

رنگم کن با مداد رنگی ِ بودنت

 دستم را بگیر

 و از خیابان حادثه ها مرا بگذر

 به هیچ عصای سپیدی آنقدر اطمینانم نیست

 که به چشمهای تیره ی تو

 خیسم کن

 در مجادله ی تگرگ و برگ،

 پاییز نیستم که فرو افتم از شاخه ات

 

  

و حرف آخر از کتاب «انسان، جنایت و احتمال» نادر ابراهیمی اولین کتابی که امسال خریدم :

 

«تاسف بدترین نسخه ای است که یک طبیب می تواند بدهد.

تاسف، مزورانه ترین شکل فرار است.

اظهار تاسف حربه ای است برای شکست خوردگانی که می خواهند به مجازات نرسند.

اظهار تاسف، درحقیقت، یک دهان بند است بر دهان کسی که قصد اعتراض دارد»

 

بعضی هامان درست همین طور عادت داریم به اظهار تاسف. نه؟

 

  
نویسنده : پریا کشفی ; ساعت ٢:٥٢ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ۱٠ فروردین ۱۳۸٥
+